گنجور

 
نیر تبریزی

چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من

رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من

آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب

کانزمان دست زمن بود و گریبان از من

عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم

کز چه طفلان سرشکند هراسان از من

خواستم پیش تو گویم غم دل ترسیدم

شود آنزلف گرهگیر پریشان از من

که شبیخون زده بر کشور دل باز که چشم

میبرد گوهر ناسفته بدامان از من

ضعفم از پای درآورد بنال ایدل زار

بلکه بیزار شود شحنۀ زندان از من

 
 
 
کلیم

نه همین می رمد آن نوگل خندان از من

می کشد خار درین بادیه دامان از من

با من آمیزش او الفت موج است و کنار

روز و شب با من و پیوسته گریزان از من

قمری ریخته بالم به پناه که روم

[...]

فیض کاشانی

یک نگاه از تو و در باختن جان از من

یک اشارت ز تو و بردن فرمان از من

جان بکف منتظر عید لقایت تا کی

روی بنمای جمال از تو و قربان از من

سینه بهر هدف تیر غمت چاک زدم

[...]

جویای تبریزی

شعلهٔ حسن ز تو سینهٔ سوزان از من

لب خندان ز تو و دیدهٔ گریان از من

سرکشی از تو و ناز از تو تغافل از تو

عجز و زاری و دل و دین و سر و جان از من

چه ضرر می رسد از گریهٔ من ناصح را

[...]

نیر تبریزی

بخطا میرمد آن نرگس فتان از من

که بیک غمزه توان برد دل آسان از من

منت ابر بهار است ز باران سرشگ

بیرخت بر سر یکدشت مغیلان از من

تخم صبرم بدل ای پیر جهاندیده مکار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه