گنجور

 
نسیمی

شمع رویت صفت نور تجلی دارد

بوی جان پرور زلفت دم عیسی دارد

بر در مکتب عشقت چو خرد روح امین

در کنار آمد و لوح الف و بی دارد

بر سر کوی تو آن دل که مقیم است چو خاک

صحن باغ ارم و جنت اعلی دارد

حال مجنون گرفتار چه داند عاقل

مگر آن کز همه عالم غم لیلی دارد

هست محجوب ز انوار جمالت زاهد

تاب خورشید کجا دیده اعمی دارد

هر که را نام گدایی ز درت حاصل شد

خاتم و جام جم و ملکت کسری دارد

چشم من روی تو را دید و خیال تو گرفت

پشت بر نقش صنم خامه مانی دارد

تا جهان هست ندیده است و نبیند هرگز

صورتی همچو رخت کاین همه معنی دارد

مدعی بی خبر از عالم معنی است از آن

در سر از حجت خشک این همه دعوی دارد

باطنم زان همه پرنور اناالله شده است

که درخت دل ما آتش موسی دارد

طرفه این است که حسنت زورع مستغنی است

متقی تکیه بر آن کرده که تقوی دارد

ای نسیمی به وصال رخ جانان نرسد

آن که در سر طلب دنیی و عقبی دارد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
شمس مغربی

مست ساقی خبر از حام و سبوئی دارد

تو مپندار که او مستی ازین می دارد

هیچ با هوش نیاید نفسی از مستی

آنکه از ساقی جان جام پیاپی دارد

دل برقص است از آن نغمه که گردون در چرخ

[...]

سلیم تهرانی

شمع، برقع ز پی پاس تجلی دارد

پرده ی صورت فانوس چه معنی دارد

کار در عشق رسانده ست به جایی مجنون

که سیه خانه ز پیراهن لیلی دارد

خانه ای نیست که بی سایه ی قدش باشد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلیم تهرانی
اسیر شهرستانی

شمع بزم تو دماغ از می شوخی دارد

در سیه خانه شب جلوه لیلی دارد

حرفی از اول ارشاد (و) جنون می پرسم

مصرع ناله زنجیر چه معنی دارد

سبزه گل می کند از دامن مژگان سیاه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

عاشق از جور بتان گرچه ملالی دارد

گو جمیل است جفا زآنکه جمالی دارد

تو زخورشید مجاور بنمائی دو هلال

آسمان گرچه بهر ماه هلالی دارد

دید بر ماه رخت دل خط و زو آه بگفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه