گنجور

 
نسیمی

ای که نگذشتی ز رویش بر صراط مستقیم

تا ابد مردود و گمراهی چو شیطان رجیم

«خالدین » خال سیاهش دان و جنت «وجهه »

تا ببینی حسن حق در جنت آباد نعیم

گر ز «الرحمن عل العرش استوی » داری خبر

از در طه درآ ای طالب رب رحیم

گر تو هستی از بنی آدم بگو با من که چون

هست آدم باء بسم الله الرحمن الرحیم

مؤمن است آیینه مؤمن ببین گر مؤمنی

در هوالمؤمن جمال دوست، تا باشی سلیم

در جهان از امر و خلق و کن فکان و هرچه هست

آدم است آیینه ذات خداوند قدیم

گر نبودی مظهر ذات خدا، آدم کجا

مستحق «اسجدوا» گشتی ز علام علیم

آتش رخسار آدم بود بی روی و ریا

آن که می گفت از درخت انی اناالله با کلیم

خلعت «لاخوف » درپوش از «هوالفضل المبین »

تا به حق ره یابی و ایمن شوی از خوف و بیم

مصحف حق است رویش چشم و ابرو سوره ها

قامت و زلف و دهانش چون الف لام است و میم

بر نسیمی چون ز فضل حق در جنت گشود

می‌خورد با حور و غلمان سلسبیل از جام سیم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode