به جان وصل تو میخواهم ولیکن برنمیآید
به دست عاشق این دولت به جان و سر نمیآید
سر زلفش رها کردن، به جان، نتوان ز دست ای دل
که عمری کان ز کف بیرون رود دیگر نمیآید
دلم چون با سر زلفش کند عزم سفر با او
به منزل جز مَهِ رویش کسی رهبر نمیآید
به خوبی میکند دعوی که با رویش برآید مَهْ
(چو رویش دید میداند که با او برنمیآید)
(به رغم منکر رویت من آن حقبین حقدانم)
که جز روی توام رویی بر این رو بر نمیآید
لبش میخواند ای ساقی سقاهُم ربهم بشنو
که محروم از مِیِ وحدت بر این ساغر نمیآید
به دریای غم عشقش فرو رو گر گهر خواهی
که کس را اندر این دریا به کف گوهر نمیآید
ز چشم دلبرم بر دل چه میآید چه میپرسی
مرا بر دل چه چیز است آن کزان دلبر نمیآید
نسیمی صورت حق را، به حق، روی تو میداند
چه باشد منکرِ حق را، گَرَش باور نمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این غزل به عشق و شوق وصال معشوق میپردازد و بیان میکند که برغم میل شدید به رسیدن به او، این کار ممکن نیست. او اشاره میکند که جدایی از زلف معشوق برایش دشوار است و گویی عمرش در دست توهم و خیال است. دل شاعر برای سفر به سوی معشوق تنگ است و بر این باور است که هیچ کس به زیبایی او نمیتواند راهنمایش باشد. همچنین او تلویحاً به ناپایداری دنیا و حزن ناشی از عشق اشاره میکند و بر این موضوع تأکید دارد که تنها عشق معشوق برایش ارزش دارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند او را راضی کند. در نهایت، شاعر میفهمد که در دریای غم عشق، تنها و گمگشته است و برای یافتن گهر عشق، باید در این دریا غرق شود.
هوش مصنوعی: من به شدت آرزوی وصالت را دارم، اما این وصال برای عاشق به راحتی دستیافتنی نیست و نمیتوانم به آسانی به آن دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: رها کردن موهای او برای دل، امکانپذیر نیست، زیرا این عشق در طول عمر، به قدری ارزشمند است که اگر از دست برود، دیگر بازنمیگردد.
هوش مصنوعی: دل من وقتی که با جاذبههای موهای او تصمیم به سفر میگیرد، هرگز رهبر دیگری جز چهره ماهمانند او به منزل نمیآید.
هوش مصنوعی: او به زیبایی ادعا میکند که تمام زیباییها را با چهرهاش به چالش میکشد، اما وقتی دیگران چهرهاش را ببینند، متوجه میشوند که نمیتوانند با او رقابت کنند.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دیگران وجود من را انکار میکنند، من تو را حقیقتی میدانم که فقط به خاطر تو وجود دارم. غیر از چهره تو، هیچ چیز دیگری برای من ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: لب او با نغمهای شیرین میداند که ای ساقی، پروردگارشان را بخوان. بشنو که کسی که از میِ وصل و یگانگی محروم است، به این جام نمیتواند نزدیک شود.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال گوهری ارزشمند هستی، باید در دریای غم عشق او غوطهور شوی، چرا که هیچکس نمیتواند در این دریا به گوهری دست یابد.
هوش مصنوعی: از نگاه معشوقم چه حالتی به دل من میدهد، و تو چرا میپرسی در دل من چه چیزی وجود دارد؟ چرا که چیزی از آن دلبر به دل من نمیرسد.
هوش مصنوعی: نسیمی که به سمت حقیقت میوزد، حقیقت خود را در چهره تو میبیند. اما کسی که حقیقت را انکار میکند، حتی اگر به او بگویی حقیقت چیست، ممکن است آن را درک نکند یا باور نکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو رویت هرگزم نقشی به خاطر در نمیآید
مرا خود جز تو در خاطر، کسی دیگر نمیآید
خیال عارضت آبست، از آن در دیده میگردد
نهال قامتت سر و ست، از آن در بر نمیآید
مرا در دل همی آید که چون باز آیدم دلبر
[...]
درخت وصل آن دلبر مگر در بر نمیآید
که کام جان من هرگز ز لعلش بر نمیآید
به سرو قامتش گفتم چرا نایی برم گفتا
منم سرو سهی لیکن قدم در بر نمیآید
من بیچاره از یادت نباشم یک زمان خالی
[...]
به غیر از می کسی از عهدهٔ غم برنمیآید
زمان غصه بیایام مستی سر نمیآید
تغافل بر شراب از توبه هرکس زد پشیمان شد
به استغنا کسی با دختر رز بر نمیآید
زمین دل اگر از آب حیوان پرورش یابد
[...]
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بیطلب سویش
مرا از پای نافرمان چهها بر سر نمیآید!
چه بگشاید ز ماه عید بیهمدستی طالع؟
ز صیقل کار بیامداد روشنگر نمیآید
به گردون جنگ دارد چشم کوتهبین، نمیداند
[...]
اگر دو روز از آن کو خبر نمیآید
دلم ز وادی حیرت به در نمیآید
هزار مرحله طی کردهایم در هر گام
غنیمت است که این ره به سر نمیآید
غرض تسلّی شوق است از تمنّی وصل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.