گنجور

 
نسیمی

آنان که به تقلید مجرد گرویدند

دورند ز حق، زان به حقیقت نرسیدند

خورشید یقین از افق غیب برآمد

این بی بصران دیده ببستند و ندیدند

نزدیکتر از مردم چشم است ولیکن

بی معرفتان از رخ آن ماه بعیدند

دور از حرم و کعبه و خلدند همه عمر

در وادی جهل از پی پندار دویدند

اعمی شمر آن بی بصران را که ز تحقیق

در دیده دل کحل بصیرت نکشیدند

(مستان هوا در ظلماتند و ضلالت

از عین حیات آب بقا زان نچشیدند)

قومی که پرستند خدا را به تصور

از نور یقین دور چو شیطان پلیدند

دیوان رجیمند به سیرت نه به صورت

هرچند که از روی صفت شیخ و رشیدند

آن زمره که شد نور یقین هادی ایشان

در مرتبه صدق چو قرآن مجیدند

بر طور دل از شوق چو موسی «ارنی » گوی

دیدار خدا دیده و در گفت و شنیدند

هستند به حق یافته راه از سر تحقیق

ایمن شده از «ان عذابی لشدید»ند

آنها که نگشتند به حق زنده جاوید

پژمرده و خوشیده به جا همچو قدیدند

خورشید پرستان طریقت چو نسیمی

از فضل الهی همه در ظل مدیدند