چو چندی برآسود پیش نیا
جوان سرافراز پر کیمیا
سوی شهر ایران بسیچید را
ابا گنج و باکوس وپیل و سپاه
هرآن چیزکو را در آن روزگار
به دست آمد از هرسویی بی شمار
زگنج و زاسبان واز تاج وتخت
بیاورد نزد شه نیک بخت
چوآمد به نزدیک ایران زمین
خبریافت زو شهریار گزین
کس آمد بگفت این بر پیلتن
که آمد فرامرز با انجمن
زشادی،دل پیل تن برتپید
همان گه بر شاه ایران دوید
شهنشاه فرمود تا مهتران
بزرگان ایران وکندآوران
چو گودرز وبهرام و گیو دلیر
ابا توس و گستهم وگرگین شیر
ابا پیل وکوس و درفش بنفش
همان نامداران زرینه کفش
به پیش اندرون پیلتن با سپاه
پذیره برفتند سه روزه به راه
چودیدار شد با پدر،شیرمرد
درفش پدر دید از تیره گرد
پیاده شد ونیم فرسنگ راه
بپیمود با لشکر نیک خواه
چوآمد بر پیلتن با سپاه
ستودش پدروار و بردش زراه
تهمتن چو روی فرامرز دید
همان نامداران با ارز دید
فرود آمد از رخش،بی خویشتن
زواره همیدون ابا انجمن
گرامی پسر را به بر درگرفت
زشادی،خروشیدن اندرگرفت
ببوسید رخسار پور جوان
زدیدار او گشت روشن روان
همان مهتران را که با او بدند
دلیر و ابا فر ونیرو بدند
به بر درگرفت وببوسیدشان
به چهره گرامی پسندیدشان
بزرگان ایران همه تن به تن
رسیدند زی بچه پیلتن
جوان را و دیگر بزرگانش را
سرافراز وگردان و شیرانش را
یکایک گرفتندشان درکنار
شده شاد از گردش روزگار
وزآنجا برفتند نزدیک شاه
فرامرز چون شد بر پیشگاه
شهنشاه برخاست از تخت زر
بیامد گرازان به نزدیک در
فرامرز را تنگ در برگرفت
چو بنشست پرسیدن اندرگرفت
چنین گفت خسرو در آن انجمن
که ای پهلوان زاده پیل تن
چرا دوری ازما گزیدی همی
زدیدار ما دل بریدی همی
ببوسید روی زمین،نامدار
بسی آفرین کرد بر شهریار
بدو گفت کای شهریار زمین
به هرجا که بودن به هند و به چین
شب وروز بر درگه کردگار
فزون خواستم دولت شهریار
زبخت شهنشاه نیکو گمان
گرفتم همه ملک هندوستان
اگر گویم از کار وکردارخود
زهر چیز کآمد برم نیک وبد
شگفتی بماند در آن شهریار
همین انجمن نامور نامدار
از آن پس بیاورد چیزی که بود
اگر گنج اگر تاج اگر گاه بود
زلعل و زیاقوت واز سیم وزر
زفیروزه وگونه گونه گهر
زاسپان و وزتیغ وبرگستوان
زدرع و زخفتان و گرزگران
زکافور و از عنبر و عود ومشک
زهرگونه دارو چه تر و چه خشک
کنیزان تاتاری وکشمری
غلامان چینی وهم بربری
زسنجاب و از قاقم و از سمور
بدین گونه آورده از راه دور
بیاورد چندان که شاه جهان
شگفتی در او ماند یکسر کهان
زبهر بزرگان ایران سپاه
بی اندازه بخشید آن رزمخواه
از آن پس شهنشه به رامش نشست
ابا نامداران خسرو پرست
نشاندش برخویشتن شهریار
همی کرد هرگونه ای خواستار
جوان دلاور،زبان برگشاد
همی کرد کردار هرگونه یاد
زهر چیز کو را به سر برگذشت
چه در کوه ودریا وهامون ودشت
دلاور همی گفت و شاه جهان
بزرگان ایران و فرخ مهان
شگفتی فرومانده از کار او
همان مردی و رای و کردار او
که زین سان جوانی بدین روزگار
که سالش زچل نگذرد روزگار
بدین سان بپیمود روی زمین
گهی بزم جسته گهی رزم وکین
به مردی،جهان زیر پا آورد
همی نام شاهی به جا آورد
به گیتی یکی داستان ماند ازو
که هر جاکه باشد یکی نامجوی
چونام فرامرز رستم برند
همه باده بر شادی او خورند
ازاین نامور،چشم بد دورباد
سرانجام وآغاز او سورباد
ازو زنده شد نام سام سوار
که رخشنده بادا بدو روزگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش از داستان، فرامرز، فرزند رستم، به سوی شهر ایران حرکت میکند و با گنجها و سپاه بسیار به نزد پدرش میآید. وقتی به ایران میرسد، از جانب شهریار (شاه) به او خبر میدهند که فرامرز با جمعی از پهلوانان به اینجا آمده است. شاه فرمان میدهد تا بزرگانی چون گودرز و گیو و دیگر دلیران به استقبال او بروند.
فرامرز با افتخار از اسب پیاده میشود و به پدرش و دیگر بزرگانی که با او بودند، میرسد و همگی از دیدار یکدیگر شادمان میشوند. فرامرز نزد شاه میرود و شاه، به او خوشامد میگوید و از دوری او سوال میکند. فرامرز توضیح میدهد که به دنبال کسب قدرت و ثروت برای کمک به شاهی نیکوست و همه چیزهایی که در سفر به دست آورده، به پیشکش شاه میآورد.
او ریز به ریز از گنجها و ثروتهایی که جمعآوری کرده صحبت میکند، از کنیزان و غلامان گرفته تا جواهرات و داروها. شاه از این همه ثروت و دستاورد شگفتزده میشود و بر آن میشود که از این ایستادگی و پیروزیهای جوانان ایران سپاسگزاری کند.
در نهایت، فرامرز با بزرگان ایران جشن میگیرد و از شجاعت و دلاوریهایش میگوید، و نام او در تاریخ ماندگار میشود.
هوش مصنوعی: چند وقتی که جوان سرافراز و دارای ویژگیهای خاص، در آرامش و راحتی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: به سوی شهر ایران، نفرات و نیروهای زیادی آماده شدهاند و با خود گنجینهها و نعمتها، همچنین سربازان و دلاوران را به همراه دارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در آن زمان به دست آمد، از جهات و منابع زیادی بود.
هوش مصنوعی: از گنج و اسبان و تاج و تخت، همه را نزد شاه خوشبخت بیاورید.
هوش مصنوعی: وقتی به سرزمین ایران نزدیک شد، خبرهایی از پادشاهی برگزیده دریافت کرد.
هوش مصنوعی: کسی آمد و به پیلتن گفت که فرامرز به جمع ما آمده است.
هوش مصنوعی: از شادی، دل بزرگ و تن از هیجان به لرزه افتاد و در همان لحظه به سوی شاه ایران دوید.
هوش مصنوعی: پادشاه دستور داد تا بزرگان و سروران ایرانی و کسانی که از مناطق دور آمدهاند، جمع شوند.
هوش مصنوعی: گودرز، بهرام، گیو، توس، گستهم و گرگین، همگی دلاوران و جنگجویان شجاع و نیرومند هستند.
هوش مصنوعی: با فیل و شیپور و پرچم بنفش، همانند نامآوران با کفش زرین.
هوش مصنوعی: به جلو رفتند و پیلتن (شخصی قوی و شجاع) به همراه سپاه و نیرویشان، سه روز در راه بودند.
هوش مصنوعی: وقتی شیرمرد با پدرش ملاقات کرد، پرچم و نشانههای پدرش را از تیرگی و دشواریها مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: او پیاده شد و نیم فرسنگ راه را به همراه لشکری که خیرخواه او بود، پیمود.
هوش مصنوعی: وقتی که او با سربازانش به میدان آمد، مانند پدرش او را ستایش کردند و راه را برایش هموار کردند.
هوش مصنوعی: پس از اینکه تهمتن (هرcules) چهره فرامرز را دید، همانند قهرمانان نامدار و باارزش را مشاهده کرد.
هوش مصنوعی: او از اسبش پایین آمد و بدون اینکه خودش را بشناسد، در میان جمعیت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: زنان به گرمی پسرش را در آغوش گرفت و از شادی شروع به فریاد زدن کرد.
هوش مصنوعی: به چهره جوان او بوسه زدند و با دیدن او، روحشان روشنی پیدا کرد.
هوش مصنوعی: افرادی که با او دشمن بودند، شجاع و نترس و آماده به کار بودند.
هوش مصنوعی: او به در بر آمد و دستان آنها را گرفت و با محبت بوسید، چهرههایشان را نیز دوست داشت و پسندید.
هوش مصنوعی: بزرگان ایران همه در یک مکان جمع شدند، به خاطر فرزندان دلیر و توانمند.
هوش مصنوعی: جوانان و دیگر بزرگانش را گرامی بدار و شجاعانش را سربلند کن.
هوش مصنوعی: آنها به تدریج به کنار هم تجمع کردند و از خوشی روزگار لذت بردند.
هوش مصنوعی: آنها از آنجا به نزد شاه فرامرز رفتند و وقتی به پیشگاه او رسیدند...
هوش مصنوعی: پادشاه از تخت زرین خود برخواست و با شتاب به سوی در آمد.
هوش مصنوعی: فرامرز در جا تنگی جا گرفت و وقتی نشست، شروع به پرسیدن کرد.
هوش مصنوعی: خسرو در آن جمع گفت: ای فرزند جوانمرد، تو همچون پیکری بزرگ و قوی هستی.
هوش مصنوعی: چرا تصمیم به دوری از ما گرفتی و از ملاقات با ما فاصله گرفتی؟
هوش مصنوعی: بوسیدن خاک زمین، موجب شد که بسیاری از آفرینندگان بر شاه بزرگ بیفزایند.
هوش مصنوعی: او به او گفت: ای پادشاه زمین، در هر جایی که باشی، چه در هند و چه در چین، هستی.
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، بارها و بارها به درگاه خداوند گریه کردم و از او خواستم که ثروت و مقام پادشاهی نصیبم کند.
هوش مصنوعی: به خاطر شانس خوب پادشاه، به خوبی فکر کردم که تمامی سرزمین هندوستان را به دست آوردهام.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از اعمال و رفتار خود سخن بگویم، از هر چیزی که به وجود آمده، هم خوب و هم بد را میآورم.
هوش مصنوعی: شگفتیها در آن پادشاهی باقی خواهد ماند که این جمع به نام و آوازهای مشهور است.
هوش مصنوعی: از آن زمان چیزی به دست آورد که هر چه باشد، چه گنجی باشد، چه تاجی، یا هر چیز دیگری.
هوش مصنوعی: این بیت به زیباییهای جسمانی و لوازم زینتی اشاره دارد. در آن به رنگها و جنسهای مختلفی مثل طلا، نقره و فیروزه پرداخته شده که به زیبایی و جاذبه ظاهری افراد یا اشیاء اشاره دارد. به طور کلی، به تجلی زینت و شکوه در دنیای اطراف اشاره میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگیها و جوانب مختلف جنگاوران و تجهیزات آنها میپردازد. اشاره به ابزارها و سلاحهای مختلفی دارد که در جنگ به کار میروند، همچنین به نوعی از جانفشانی و توانایی مبارزان اشاره میکند. در کل، این جمله تصویری از میدان جنگ و تواناییهای جنگی را به خواننده منتقل میکند.
هوش مصنوعی: این بیت به مواد خوشبو و معطر اشاره دارد که از گیاهان مختلف به دست میآیند. گوینده در مورد انواع مختلف این مواد، چه در حالت تر و چه در حالت خشک، صحبت میکند و نشان میدهد که این عطرها و معطرها چقدر متنوع و ارزشمند هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زنان و خدمتکاران از مناطق مختلف میپردازد. در آن، به کنیزان تاتاری، غلامان چینی و افراد بربری اشاره شده است، که هر یک ویژگیهایی خاص و فرهنگی متفاوت دارند. این تنوع نشاندهنده وسعت جغرافیایی و فرهنگی است که در آن زنان و مردان از نژادها و قومیتهای مختلف در کنار هم وجود دارند.
هوش مصنوعی: از سنجاب و قاقم و سمور، به این شیوه از راه دور آوردهاند.
هوش مصنوعی: بیاور چیزهایی که باعث شگفتی شاه جهان شود و او را کاملاً متعجب کند.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگانی که در ایران هستند، آن جنگجو نیروی بینظیری را بخشید.
هوش مصنوعی: پس از آن زمان، پادشاه با بزرگان و نامداران، به خوردن و شادی و تفریح پرداخت.
هوش مصنوعی: او را بر خود نشاند، شاه به او هر گونه که خواست، رفتار کرد.
هوش مصنوعی: جوان شجاع، زبانش را باز کرده و از هر نوع کار و عمل خود یاد میکند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بالای سر انسان باشد و به او آسیب برساند، چه در کوهستان، چه در دریا، چه در دشت و چه در باتلاق، زهر است.
هوش مصنوعی: دلیر به سخن آمد و عظمت شاه و بزرگان ایران و چهرههای نیکو را ستود.
هوش مصنوعی: شگفتی به خاطر کارهای او باقی مانده است، که همان مردانگی، اندیشه و کردار او است.
هوش مصنوعی: در این دنیا، جوانی به این شکل است که سالها به سرعت میگذرد و عمر انسان به راحتی سپری میشود.
هوش مصنوعی: به این ترتیب بر روی زمین قدم میزد و گاهی در جشن و سرگرمی بود و گاهی در جنگ و انتقام.
هوش مصنوعی: یک مرد قدرتمند میتواند با تواناییهای خود، به حدی از عظمت برسد که تمام جهان را در اختیار خود بگیرد و نامش به عنوان شاه و سردار در تاریخ ثبت شود.
هوش مصنوعی: داستانی در جهان باقی مانده است که در هر گوشهای از آن، شخصی جستجوگر نامی وجود دارد.
هوش مصنوعی: چون فرامرز، پسر رستم، به شادی و خوشی مشغول است، همه به خاطر او خمیازه و نوشیدنی مینوشند.
هوش مصنوعی: از این شخصیت معروف، چشم بد به دور باشد؛ هر دو آغاز و پایان او خوشحال کننده و سرشار از شادی است.
هوش مصنوعی: از او نام سام سوار زنده شد، امیدوارم که روزگار به او خوش بگذرد و او درخشان و باصفات باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.