گنجور

 
ناصر بخارایی

تا زلف تو برداشتم و روی تو دیدم

در وصف نیامد که چه دیدم، چه کشیدم

جانم شب هجر تو چو ساغر به شب آمد

وز لعل تو یک روز به کامی نرسیدم

بادا شبِ تو خوش که من بی سر و بی پای

بر بوی تو چون باد به هر کوی دویدم

صد فاتحه خواندیم و دمیدیم به اخلاص

وز مهر تو صبحی به سعادت ندمیدم

در پرده مشو تا من غم‌دیده ببینم

آن وعده که از جنت فردوس شنیدم

یک روز چشیدم ز می وصل تو جامی

دستار کشان، رقص کنان، جامه دریدم

کونین بهم برزدم و مهر تو جُستم

از پوست برون آمدم و مغز گزیدم

گفتم که نویسم سخنی از دل ناصر

تر شد ورق از نوک قلم خون بچکیدم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

آن چیست که من از تو و عشق تو ندیدم

وان چیست که در هجر تو از تو نشنیدم

احسنت چنین کن همه خون دل من خور

کاخر بگزافت ز جهان بر نگزیدم

رفتی و بر دشمن من خوش بنشستی

[...]

امامی هروی

گفتم که فروغی ز لب لعل تو دیدم

گفتا رقم دلشدگان بر تو کشیدم

گفتم خبرت هست که خون می شودم دل

گفتا ز می خون دلت نیز شنیدم

گفتم که دل از عشق تو بی صبر و قراراست

[...]

خواجوی کرمانی

روزی بسر کوی خرابات رسیدم

در کوی خرابات یکی مغبچه دیدم

از چشم بشد ظلمت و سرچشمه ی خضرم

چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم

نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
سیف فرغانی

نام تو شنیدم رخ خوب تو ندیدم

چون روی نمودی به از آنی که شنیدم

ازمن مبر ای دوست که بی صحبت تو عمر

بادیست که ازوی به جز از گرد ندیدم

شمشیر مکن تیز بخون من مسکین

[...]

نسیمی

من چون به در کعبه مقصود رسیدم

از قافله وارستم و از راه رهیدم

با ید قلم نسخ بر آن بیت کشیدم

من پند رفیقان موافق نشنیدم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه