گنجور

 
ناصر بخارایی

ای چشم سیاه تو بلای دل عاشق

ای زلف پریشان تو مجموع خلایق

با عارض تو دل نبرد نام ریاحین

با چهرهٔ تو کس نبرد نام شقایق

اسرار لب لعل تو هرکس نشناسد

بی‌خون جگر حل نتوان کرد دقایق

جز حاجب ابروی تو بر گوشهٔ چشمت

هندو نشنیدم که کند خدمت لایق

من زان تو‌ام گر بزنی ور بنوازی

بر حکم تو موقوف و به رأی تو موافق

خواهم که برافتد به جهان پرده ز ناصر

تا فرق کنی یار موافق ز منافق

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر معزی

ای یافته اسلام به اقبال تو رونق

اعدای تو بر باطل و احباب تو بر حق

سعد فلک و مَحمِدَتِ خلق زمین است

از کنیت تو مُنشعِب از نام تو مُشتق

آنی تو که هر چند بجویند نیابند

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

بنشست بجای پدر آن خواجه مطلق

و او از برآمد زفلک قد رجع الحق

آراسته شد صدر بصد حشمت و تمکین

وافروخته شد شرع بصد زینت و رونق

ای باهمه دلها چو روان گشته موافق

[...]

حکیم نزاری

گر نسبت خرقه نبرد شیخ به صادق

نی شیخ بود زرق فروشیست منافق

و نیز به نسبت ببرد دلق مرقع

سودش نبود گر نبود عاشق صادق

بر خرقه ی تسلیم زن از سوزن اخلاص

[...]

ابن یمین

لعل لب دلدار شرابیست فرحبخش

در میکده عشق

خواجوی کرمانی

شمیم باغ بهشتست یا نسیم عراق

که گشت زنده ز انفاس او دل مشتاق

برون ز خامه که او هم زبان بود ما را

که دستگیر تواند شد از سر اشفاق

ترا بقتل احبّا مؤاخذت نکنند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خواجوی کرمانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه