هر سحر کز سر کوی تو صبا برخیزد
عالمی با دل آشفته ز جا برخیزد
که رساند بر کوی نو خاک تن من
مگر این کار هم از دست صبا برخیزد
برنخیزم پس از این از سر کویت هرگز
هرکه در کوی تو بنشست کجا برخیزد
فتنه ها خاست از آن زلف که هندوی تو بود
تا از آن ترک کماندار چها برخیزد
چه شود گر نفی خوش بنشینی با ما
تا به یک بار غم از خاطر ما برخیزد
تو مپندار که بیچاره کمال از در تو
به بلا دور شود باز جفا برخیزد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و جذبه معشوق سخن میگوید و تأثیر عمیق او بر دل و جان خود را بیان میکند. او به عطر و هوای صبحگاهی اشاره دارد که از کوی معشوق میآید و دلهای آشفته را تحت تأثیر قرار میدهد. شاعر عمیقاً به وابستگی خود به معشوق اشاره کرده و میگوید از سر کوی او هرگز برنخواهد خواست، زیرا هیچکس نمیتواند از جاذبه عشق او رها شود. همچنین، شاعر به زلف معشوق اشاره میکند که خود باعث بروز فتنهها و آشفتگیهاست. او در نهایت آرزو میکند که معشوق مدتی را به خوشی در کنار او بگذراند تا اندوهش برطرف شود.
هوش مصنوعی: هر صبح که نسیم خوش از طرف کوی تو به وزیدن در میآید، جهانی با دلهای نگران و آشفته به حرکت درمیآید و از جا بلند میشود.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که بر خاک تنم به کوی نو بیفتد، مگر اینکه این کار هم از عهده نسیم برآید؟
هوش مصنوعی: هرگز از این پس از کنار تو نخواهم رفت، زیرا هر کسی که در این کوی تو نشسته باشد، دیگر چطور میتواند بلند شود و برود؟
هوش مصنوعی: فتنهها و شور و شوقها از زیبایی و پیچیدگی زلف معشوق تو ناشی میشود، حالا چه بر اساس فریبندگی آن زلف باشد یا تأثیری که بر دلها میگذارد.
هوش مصنوعی: چه اشکالی دارد اگر تو با ما بنشینی و خوش بگذرانی، شاید این بار غم از دل ما بیرون برود.
هوش مصنوعی: نگذار که فکر کنی بیچاره کمال از در تو به مصیبت دور خواهد شد، بلکه بدانی که باز هم بعد از آن، بدی و جفای او سر خواهد زد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای که گر لطف تو فرماندۀ ایّام شود
از جهان قاعدۀ جور و جفا برخیزد
چرخ را گویی بنشین و مرو بنشیند
کوه را گویی برخیز و بیا برخیزد
گر سر کلک تو رویی بخراشد بمثل
[...]
من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من
این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد
پادشاهی تو هم عذر تو خواهه ورنه
چه ز دست من درویش گدا برخیزد
گر به خونریزی آن ترک ختا برخیزد
چه صواب آید و آنگه چه خطا برخیزد
قاصدی نیست که آرد خبر دوست به دوست
مگر این دوستی از دست صبا برخیزد
دیده از نور تجلی بنماید دیدار
[...]
دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد
خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد
آه اغیار دلیل است به محرومی عشق
از نشان گرد کی از تیر قضا برخیزد؟
فیض بی پرده تمنا کن اگر اهل دلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.