گنجور

 
ناصر بخارایی

چو چشمت هیچ آهوئی ندارد

که چشمت هیچ آهوئی ندارد

خجل شد از گل روی تو لاله‌

که رنگی دارد و بوئی ندارد

از آن دارد سر اندر پیش نرگس

که دارد چشم و ابروئی ندارد

دلم از دیده جوی خون روان کرد

به غیر از دیده دل جوئی ندارد

ندانم در جهان روئی و رائی

که آن با راه تو روئی ندارد

سخن ناگفته شد در وصف رویت

به از ناصر سخنگوئی ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

دل از گیتی وفاجویی ندارد

که گیتی از وفا بویی ندارد

به دل‌جویان ندارد طالع ایام

چه دارد پس که دل‌جویی ندارد

وفا از شهربند عهد رسته است

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
امیرخسرو دهلوی

زمانه چون تو دلجویی ندارد

فلک مثل تو مهرویی ندارد

بنامیزد نسیمی کان تو داری

گل سوری ازان بویی ندارد

چو بدخویی کند چشم تو با من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه