هر که در غم صبر کرد ایوب می دانیم ما
خو به هجران کرده را یعقوب می دانیم ما
عاشقان را در وفا منصوب می دانیم ما
بی وفایی شیوه محبوب می دانیم ما
نیست خوبان را وفایی خوب می دانیم ما
کوهکن از یاد شیرین ماند سر در کوهسار
فکر لیلی در بیابان کرد مجنون را غبار
این مثل بر صفحه دهر است زایشان یادگار
عاشقان راهست قلاب محبت زلف یار
این کشش از جانب مطلوب می دانیم ما
تا دمیده بر عذارش خط چون مشک ختن
باغبان از سنبل تر بسته دیوار چمن
گر کند دعویی ملک آن یوسف گل پیرهن
زآن خط آشفته خواهد شهرها بر هم زدن
عادت آن ماه شهر آشوب می دانیم ما
آن خداوندی که قربان کرد اسماعیل را
کرده از مژگان به چشم اهل کنعان میل را
با زلیخا هاتفی می گفت این تمثیل را
بهر یوسف در کنار مصر رود نیل را
یادگار از دیده یعقوب می دانیم ما
سیدا دامن کش از بزم شراب نوخطان
بوی خون سر می زند از سنبل زلف بتان
کرده اند این نقش بر سنگ مزار کشتگان
خط خوبان نامه قتل است بهر عاشقان
آصفی مضمون این مکتوب می دانیم ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.