گنجور

 
سیدای نسفی

تا لبت نام برآورده به شیرین سخنی

طوطیان را به سر افتاده غم کوهکنی

گردبادم به بیابان شده ام سرگردان

دامن دشت جنون است به دوشم کفنی

بسمل فتنه چشمان تو آهوی خطا

بسته زلف تو سوداگر مشک ختنی

بی تو گل چاک زده جیب حسینی بر دوش

سرو پوشیده به یاد تو لباس حسنی

بی قراری ز من و از تو تماشا کردن

با تو خرگاه نشینی و به من بی وطنی

از نسیم سحر و بوی گل آزرده شوی

سنگ بر سینه زند پیش تو نازک بدنی

در چمن سرو ندارد قد رعنای تو را

پیرهن زعفری و رنگ قبا یاسمنی

صف مژگان تو از صف شکنان برده گرو

ترک چشم تو بود منظر راه زنی

طوطیان بر لب خود مهر خموشی زده اند

چغد را داده فلک منصب شکرشکنی

خلق گیرند چو آئینه فولاد به زر

هر که را هست به بر خلعت روئینه تنی

تابش نور مه از پرده برون می آید

رفته از دوش من اندیشه بی پیرهنی

میوه خلد کجا نعمت دیدار کجا

سیب جنت نکند دعویی سیب ذژقنی

سیدا اهل هنر عزت دیگر دارند

نرسد آهوی وحشی به غزال ختنی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
جمال‌الدین عبدالرزاق

این چه لطفست که ناموس صبا میشکنی

وین چه حلمست که دشمن به غلط میفکنی

دشمنان از سخن نرم تو مغرور شدند

وقت باشد که زیانکار شود خوش‌سخنی

چند ازین قاعده‌ها وقت درآمد که کنون

[...]

عطار

در همه شهر خبر شد که تو معشوق منی

این همه دوری و پرهیز و تکبر چه کنی

حد و اندازهٔ هرچیز پدیدار بود

مبر از حد صنما سرکشی و کبر و منی

از پی آنکه قضا عاشق تو کرد مرا

[...]

مولانا

به شکرخنده بتا نرخ شکر می‌شکنی

چه زند پیش عقیق تو عقیق یمنی

گلرخا سوی گلستان دو سه هفته بمرو

تا ز شرم تو نریزد گل سرخ چمنی

گل چه باشد که اگر جانب گردون نگری

[...]

سعدی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی

یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

مست و شوریده چنانم که ز بی خویشتنی

من توام هیچ نمی‌دانم اگر خود تو منی

شرطِ اخلاص چنان است ز مبدایِ وجود

که نه من بر تو گزینم نه تو بر من شکنی

وقت وقتی چه شود گر به سرِ ما گذری

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه