گنجور

 
سیدای نسفی

جان به لب آمده و نیست ز جانان مددی

وقت من تنگ شد ای دیده گریان مددی

چین بر ابرو زده و جانب من کرد نگاه

یار من بر سر جور آمده یاران مددی

روزگاریست که کارم به خدا افتادست

نی تو را رحم بود نی ز حریفان مددی

رحم بر موی سفیدم کن و دستم برگیر

پیر گردیده ام ای شاه جوانان مددی

سیدا تا دم محشر نه برآیم ز خمار

گر نباشد به من از ساقی دوران مددی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

می گزد راحتم ای خار مغیلان مددی

پایم از دست شد ای خضر بیابان مددی

تا به کی خواب گران پنبه نهد در گوشم؟

ای نوای جرس سلسله جنبان مددی

دانه ام خال رخ خاک شد از سوختگی

[...]

بیدل دهلوی

گر درین قحط سرایت نکند نان مددی

نه جسد رنگ نموگیرد و نی جان مددی

سرسری نگذری ای بیخبر از عقدهٔ دل

گر ز ناخن نشود کار به دندان مددی

ای غنی تا اثر انجم و افلاک بجاست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

خصم آسودگیم، ای غم جانان مددی

داغ جمعیتم، ای زلف پریشان مددی

عقده ها، پیش ره، از آبلهٔ پا دارم

دستم و دامنت، ای خار بیابان مددی

رنگ زردی، به شراب از رخ من نتوان برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه