گنجور

 
سیدای نسفی

ای گل نرگس فدای چشم چون بادام تو

سرو چون فواره سیمابی آرام تو

خانه چون فانوس از شمع جمالت روشن است

ماه چون پروانه می گردد به گرد بام تو

احتیاج نامه قاصد نمی باشد مرا

خط پشت لب به سویم آورد پیغام تو

گوشه چشمت به سوی من نمی افتد نظر

من کیم تا بهره مندی یابم از انعام تو

گشته همچون حلقه در خواب در چشمم حرام

روزگاری شد که دارم گوش بر پیغام تو

نقش پایت می دهد چشم غزالان را فریب

دیده آهوست گویا حلقه های دام تو

سروها کردند همچون سایه خود را خاکمال

تا به گلشن جلوه گر شد سرو خوش اندام تو

مهر خاموشی به لب چون سیدا افگنده ام

کرده ام همچون نگین خود را فدای نام تو

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode