یاد آن شبها که در بر گلعذاری داشتم
در دل از مژگان شوخش خارخاری داشتم
خانه ام چون خنده گل بود لبریز از نشاط
در کنار آشیان خرم بهاری داشتم
موج می زد داغ خون در کربلای سینه ام
تا نظر می کرد چشمم لاله زاری داشتم
از دل صد پاره چون گل بود عیش من مدام
پیش از این در این چمن خوش روزگاری داشتم
می شمردم پرتو خورشید را عکس سراب
تا ز رویش در نظر آئینه داری داشتم
می خورم خون جگر تا صاف شد آئینه ام
پشت و رویم بود یکسان تا غباری داشتم
تا سحر می گشت در فکر پریشانی سرم
ای خوش آن شبها که با زلف تو کاری داشتم
این زمان محتاج با یکدانه اشکم سیدا
پیش از این چون بحر هر گوهر کناری داشتم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به یاد شبهایی میافتد که در کنار محبوبش، لحظات شادی را سپری کرده است. دلش شاداب و خانهاش لبریز از خوشحالی بوده است. او از عشق و شوقی سخن میگوید که مانند داغی در سینهاش احساس میکند و همواره در پی خاطرات شیرین آن روزهاست. بهبودی در زندگیاش را با تصویر آینه و نور خورشید توصیف میکند و حالا که از آن خوشیها دور شده، به فراق محبوب و حس تنهاییاش اشاره دارد. اکنون با وجود همه اندوه، همچنان به یاد آن زمانهای خوش است و به عنوان نصفهای از خودش، میل به بازگشت به آن ایام را دارد.
هوش مصنوعی: یاد آن شبها میکنم که در کنار گل خوشبویی بودم و در دل، از اشک و غمِ او، خاری حس میکردم.
هوش مصنوعی: خانهام مانند خندهای از گل، پر از شادی بود و در کنار آشیانهای خوشحال در بهار زندگی میکردم.
هوش مصنوعی: در دل خود داغی عمیق و بیداد حس میکردم که مانند موجی در کربلای وجودم به تپش درآمده است و هر بار که به آن مینگریستم، به یاد زنده دلی و زیباییهای آن میافتادم.
هوش مصنوعی: عیش و شادی من همیشه در این چمن پر از گل بوده است، اما اکنون دل من از غم و اندوه پر از درد و رنج شده است. در گذشته روزهای خوبی را پشت سر گذاشتهام.
هوش مصنوعی: من نور خورشید را مثل تصویر سراب میشمردم تا بتوانم از طریق آن، زیباییاش را در آینه ببینم.
هوش مصنوعی: برای اینکه روحم پاک و زلال شود، سختیها و دردها را تحمل میکنم. چون زمانی که درونم نا чист بود، ظاهر و باطن من هم تفاوتی نداشت و همه چیز غبار آلود بود.
هوش مصنوعی: من تا صبح در فکر مشکلات و نگرانیها بودم، اما چه شبهای خوب و خوشی بود که مشغول زلفهای تو بودم و زمانی را با تو سپری کردم.
هوش مصنوعی: این روزها به یک قطره اشک نیاز دارم، در گذشته مانند دریا بودم که هر سنگ قیمتی را در کنارش داشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم
سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
یادباد آنگه که فارغ بودم از باغ و بهار
درکنار از اشک گلگون لاله زاری داشتم
کور بادا دیده بختم خوش آن روزی که من
[...]
خرم آن روزی که من با دوست کاری داشتم
با وصال او به شادی روزگاری داشتم
داشتم، باری از این اندیشه کاید جان برون
بر زبان راندن نمی آرم که یاری داشتم
تن چو گل صد پاره شد، از بس که غلتیدم به خاک
[...]
روزگاری روی در روی نگاری داشتم
راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم
همچو بلبل می خروشیدم بفصل نوبهار
زانک در بستان عشرت نوبهاری داشتم
خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهر آنک
[...]
دوش، آغوش و بر و بوس و کناری داشتم
تا به هنگام سحر در بر نگاری داشتم
اختیارم باده خوردن بود و آغوش و کنار
از برای آنکه در دست اختیاری داشتم
شاهدی شوخی شگرفی شکری شیرین لبی
[...]
یاد ایامی که در دل خار خاری داشتم
در جگر چون لاله داغ گلعذاری داشتم
از تهی پایی به هر صحرا که راهم می فتاد
از سر هر خار امید بهاری داشتم
سکه فرمانروایی داشت روی چون زرم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.