گنجور

 
سیدای نسفی

صبا آورد دوش از میر عالی نامه‌ای سویم

که از هر جانبی دوران دری بگشاد بر رویم

پی تسلیم جا دارم به سر چون خط پیشانی

که هر حرفش کلیدی شد به قفل چین ابرویم

معطر ساخت چون عنبر سواد او دماغم را

چو گل هر صبحدم وا می کنم او را و می بویم

صفای کاغذش از بس که سازد کار صیقل را

ز عکس پشت او شد صفحه آئینه زانویم

ز لطف او به گردون رفته ام از پله هستی

نه بیند بعد از این سنگ کمی چشم ترازویم

عجب نبود اگر سازد شکر ریزی نی کلکم

که در هند سخن عمریست نعمت پرور اویم

ز خوان هیچ کس از بسکه انگشتی نکردم تر

خط تسلیم داده آسمان بر دست و بازویم

فلک از بزم او ای سیدا تا دورم افگنده

نمی دانم چه می سازم نمی دانم چه می گویم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال خجندی

چه خوش بود آن شبی کز در در آمد بار مهرویم

رخش بوسیدم و لب هم دگرها را نمی گویم

مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا

چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم

کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم

چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم

منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم

مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم

اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
فضولی

چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم

که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم

بغمزه می رباید دل بابرو می ستاند جان

چه چشمست آن چه ابرو کشته آن چشم و ابرویم

بپیکانش گرانی بر تن بیمار می خواهم

[...]

میلی

ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم

به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم

ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب

چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم

حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت

[...]

صائب تبریزی

نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم

سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم

از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر

که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم

بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه