صبا آورد دوش از میر عالی نامهای سویم
که از هر جانبی دوران دری بگشاد بر رویم
پی تسلیم جا دارم به سر چون خط پیشانی
که هر حرفش کلیدی شد به قفل چین ابرویم
معطر ساخت چون عنبر سواد او دماغم را
چو گل هر صبحدم وا می کنم او را و می بویم
صفای کاغذش از بس که سازد کار صیقل را
ز عکس پشت او شد صفحه آئینه زانویم
ز لطف او به گردون رفته ام از پله هستی
نه بیند بعد از این سنگ کمی چشم ترازویم
عجب نبود اگر سازد شکر ریزی نی کلکم
که در هند سخن عمریست نعمت پرور اویم
ز خوان هیچ کس از بسکه انگشتی نکردم تر
خط تسلیم داده آسمان بر دست و بازویم
فلک از بزم او ای سیدا تا دورم افگنده
نمی دانم چه می سازم نمی دانم چه می گویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از نامهای صحبت میکند که از سوی یک شخص محبوب (میر عالی) به او رسیده است. او با احساساتی عمیق و محبتآمیز به این نامه نگاه میکند و آن را همچون کلیدی میداند که به قفل رازهای درونش (چین ابرویش) باز میشود. شاعر همچنین از عطر محبوبش یاد میکند که روح و جانش را معطر کرده و نشانی از عشق و زیبایی در آن حس میکند. احساساتی مانند خلسه و شگفتی او را فراگرفته و میگوید که به لطف این عشق از دنیای مادی فاصله گرفته و در افلاک پرواز میکند. شاعر در نهایت به حالت حیرت و ناآگاهی از وضعیت خود و کلماتی که بیان میکند، اشاره دارد.
هوش مصنوعی: باد صبحگاهی دیشب نامهای از سوی دوست عزیزم آورد که در آن هرچه از زندگی و سرنوشت میگذرد، به من خبر داد و راهی نو را پیش روی من گشود.
هوش مصنوعی: من برای پذیرش عشق و تسلیم در برابر آن آمادهام، مانند خطی که روی پیشانیام وجود دارد و هر حرف آن به قفل چشمانم که به شکل ابرویم ساخته شده، کلیدی است.
هوش مصنوعی: بوی خوش او مانند عطر دل انگیز عنبر است و هر صبح که از خواب بیدار میشوم، گلهایی را که در ذهنم دارم وا میکنم و عطر او را استنشاق میکنم.
هوش مصنوعی: کاغذ به قدری تمیز و صاف است که وقتی به آن نگاه میکنم، تصویر پشتش به وضوح قابل دیدن است، مانند آینهای که زانویم را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: از نعمت و لطف او به آسمان رفتهام و از مقام هستی بالا آمدهام. دیگر از این پس نمیتوانم سنگینی یا سبکی خود را اندازه بگیرم.
هوش مصنوعی: تعجبی ندارد اگر کسی به خاطر شیرینی گفتار، مانند شکر باشد، چرا که در هند، سخن گفتن به خودی خود نعمت بزرگی است که سالهاست در حال پرورش دادن آن هستم.
هوش مصنوعی: به هیچکس به اندازهای که من تلاش نکردهام، دست و بازوی خود را تسلیم نکردهام. آسمان هم با نازکی و دقت نشان تسلیم را به من داده است.
هوش مصنوعی: من که از خوشی و شوری که در حضور تو دارم دور افتادهام، نمیدانم در دل چه احساسی دارم و چه سخنانی از زبانم جاری میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش بود آن شبی کز در در آمد بار مهرویم
رخش بوسیدم و لب هم دگرها را نمی گویم
مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا
چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم
کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم
[...]
اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم
چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم
منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم
مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم
اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم
[...]
چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم
که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم
بغمزه می رباید دل بابرو می ستاند جان
چه چشمست آن چه ابرو کشته آن چشم و ابرویم
بپیکانش گرانی بر تن بیمار می خواهم
[...]
ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم
به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم
ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب
چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم
حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت
[...]
نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر
که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم
بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.