بی تو امشب بوی خون می آید از کاشانه ام
سنگ می بارد از دیوار و در بر خانه ام
از درون شیشه من تا سحر می رفت خون
بی لبت می ریخت می از جبهه پیمانه ام
در چراغ خانه ام می کرد روغن کار آب
باد صرصر بود لرزان از پر پروانه ام
آتشی در خرمن بنیاد من افتاده بود
برق همچون خوشه چین می گشت گرد دانه ام
پیکرم چون موی آتشدیده پیچ و تاب داشت
زلف بی تابی جدا می کرد دست از شانه ام
شمع از بی طاقتی می جست از جا چون سپند
آب می گردید و می شد کوه اگر همخانه ام
سیدا از خانه ام تا آن پری رو رفته است
بعد از این در کوچه و بازارها دیوانه ام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از حس فراق و تنهایی سخن میگوید. او در absence معشوق خود، حال و روزش را توصیف میکند که فضا پر از بوی خون و سنگ است. احساس غم و درد در او شعلهور است و به یاد معشوقش تاب و توانایی ندارد. هر چیز در اطرافش مانند شمع و آب در حال ناآرامی است و تمام اینها نشاندهنده فقدان معشوقش است. او به شدت تحت تأثیر جدایی از محبوبش قرار دارد و زندگیاش بدون او بیمعنی و آشفته است. به طور کلی، شعر حسی عمیق از اندوه و یأس را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: امشب بدون تو بوی خشونت و درد از خانهام به مشام میرسد، گویی سنگها از دیوارها و درهای خانهام سقوط میکنند.
هوش مصنوعی: از داخل شیشه من تا صبح، خون بدون لب تو بر زمین میریزد و مینوشد از پیمانهای که در دست دارم.
هوش مصنوعی: در چراغ خانهام، روغن را به کار میبردند و باد سردی به نام صرصر باعث میشد که نور چراغ به شدت بلرزد، انگار که پروانهای در حال پرواز باشد و بر اثر لرزش نور تحت تأثیر قرار گیرد.
هوش مصنوعی: آتش در خرمن زندگیام شعلهور شده بود و برق مانند خوشهچین، دور دانهام میچرخید.
هوش مصنوعی: بدن من چون موی سوخته دارای پیچ و خم بود و زلف بیتابی که از شانهام جدا میشد.
هوش مصنوعی: شمع به خاطر ناتوانی و بیپناهیاش از جا میپرید و مانند آتش به سوختن در میآمد. اگر همدم من بود، مانند کوهی محکم و استوار میشد.
هوش مصنوعی: عزیزم از خانهام رفته است و حالا در کوچهها و بازارها مثل یک دیوانه سرگردان هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن پری دور از من و من در غمش دیوانهام
آشنای اویم و از خویشتن بیگانهام
چون سگ دیوانه بر در ماندهام حیران و زار
نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانهام
داد جام بادهام دل گشت فانی زین طرب
[...]
نوخطان را دوست میدارد دل دیوانهام
من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانهام
خضر میگویند بر سرچشمهای برده ست راه
قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانهام
عقل را هر لحظه تکلیفیست بر من در جهان
[...]
جوش ذوقم خوشنشین کشور میخانهام
موج فیضم خانهزاد ساغر و پیمانهام
میزنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک
موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانهام
باز در دارالشفای تب گدایی میکنم
[...]
نه سزاوار حرم نه لایق بتخانهام
در خرابآباد دنیا جغد بیویرانهام
فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود
گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانهام
بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را
[...]
بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانهام
جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانهام
صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند
ریشه از دندان موران داشت دایم دانهام
آن سیهروزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.