تا جلوه عنان تو برداست هوش ما
دارد سری به حلقه فتراک گوش ما
لب بستر کی به غنچه گشاید در نشاط
باشد کلید فتح زبان خموش ما
ای محتسب رعایت خود را نگاه دار
دست سبوی باده رسیده به دوش ما
ما را هلاک می کنی و خنده می زنی
شهد است خوردن تو زهر است نوش ما
تا پا کشیده ایم ز میخانه سیدا
افتاده رخنه یی به صف می فروش ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالتی از سرمستی و عشق میپردازد که در آن، وجود زنانگی و زیبایی منجر به از دست رفتن هوش و عقل او میشود. او به انبساط خاطر و خوشی اشاره دارد که در آن بستر عشق گشوده میشود و زبانش از گفتن عاجز میماند. شاعر از محتسب میخواهد تا مراقب خود باشد و به او یادآوری میکند که هلاکت او را با لبخند مینگرد، چرا که نوشیدن از دست او تلخ و زهرآگین است. در پایان، به وضعیت میخانه و میفروشی اشاره میکند که رخنهای در صفوف آن ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: حضور تو سبب میشود که ما از دقت و آگاهی خود غافل شویم، گویی توجهمان به تو معطوف شده و دیگر چیزی از اطراف نمیفهمیم.
هوش مصنوعی: وقتی که به شادی و نشاط میرسیم، زبان ما ساکت نخواهد ماند و احساسات ما به خوبی بیان خواهند شد. در این وضعیت، طبیعت خود را نشان میدهد و مانند غنچهای که در بسترش شکوفا میشود، ما نیز در حال بروز و ابراز خود هستیم.
هوش مصنوعی: ای نگهبان دین، به خودت برس و به کار خودت توجه کن، زیرا ما در حال حمل پیالهای از شراب هستیم که بر دوش ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: تو ما را به هلاکت میکشی و در عین حال میخندی؛ گوارایی نوشیدن تو برای ما مانند زهر است.
هوش مصنوعی: تا وقتی از میخانه بیرون رفتهایم، در صف میفروشی ما، مشکلی به وجود آمده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.