گنجور

 
سیدای نسفی

در رهت چون نقش پا امشب دو چشمم چار بود

بر سر مژگان نگه خار سر دیوار بود

هر چه گفتم تلخ گفتم هر چه خوردم بود زهر

در دهان من زبان گویا زبان مار بود

از دهان ساغرم می آمد امشب بوی خون

پنبه مینا چو چشم داغم آتشبار بود

گوش دل تا صبحدم بر حلقه در داشتم

بر کف امید من زنجیر شام تار بود

سوختم امشب ز بی تابی چراغ خانه را

تا سحر از دست من پروانه در آزار بود

چاک می زد دست کفر عشق بر دوشم لباس

طوق پیراهن به گردن حلقه زنار بود

کردم از بی طاقتی سودای آه و ناله گرم

آستان خانه ام امشب سر بازار بود

همچو قمری چشم من امروز قدقد می پرید

سایه سروت در آغوش که امشب یار بود

سیدا احوال من امشب چه می پرسی ز من

بالش من طشت آتش بستر من خار بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود

این متاع درد را در کوی او بازار بود

بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان

آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود

بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم

[...]

جامی

دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود

شب همه شب مونس جانم خیال یار بود

دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی

اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود

لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت

[...]

اسیری لاهیجی

دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود

شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود

با وجود روی جان افروز و قددلربات

عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود

مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل

[...]

محتشم کاشانی

دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود

در میان خواب و بیداری دلم با یار بود

گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت

ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود

کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی

[...]

وحشی بافقی

دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود

تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود

رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم

دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود

رسم این می‌باشد ای دیر آشنای زود سر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه