در رهت چون نقش پا امشب دو چشمم چار بود
بر سر مژگان نگه خار سر دیوار بود
هر چه گفتم تلخ گفتم هر چه خوردم بود زهر
در دهان من زبان گویا زبان مار بود
از دهان ساغرم می آمد امشب بوی خون
پنبه مینا چو چشم داغم آتشبار بود
گوش دل تا صبحدم بر حلقه در داشتم
بر کف امید من زنجیر شام تار بود
سوختم امشب ز بی تابی چراغ خانه را
تا سحر از دست من پروانه در آزار بود
چاک می زد دست کفر عشق بر دوشم لباس
طوق پیراهن به گردن حلقه زنار بود
کردم از بی طاقتی سودای آه و ناله گرم
آستان خانه ام امشب سر بازار بود
همچو قمری چشم من امروز قدقد می پرید
سایه سروت در آغوش که امشب یار بود
سیدا احوال من امشب چه می پرسی ز من
بالش من طشت آتش بستر من خار بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احوالات خود را در شب ناامیدی و بیتابی توصیف میکند. او به نقش پاهایی که در راهش مانده اشاره میکند و از چشمهایی سخن میگوید که همچون خار بر دیوار نشستهاند. همه چیز در زندگی او تلخ و زهرآگین به نظر میرسد و زبان او نیز جوابی سمی دارد. بوی خون از ساغرش به مشام میرسد و به انتظار صبح نشسته است. شعلهی بیتابی او چراغ خانه را میسوزاند و پروانهاش را در آزار نگه میدارد. لباس عشق بر دوش او سنگینی میکند و او همچنان به آه و ناله مشغول است. در نهایت، او از وضع خود شکایت میکند و میگوید که بسترش پر از آتش و خار است.
هوش مصنوعی: امشب در مسیر تو، چشمانم به اندازه چهار نقش پا به زمین دوخته شده است و بر روی مژههایم، نگاهی شبیه خارهایی است که بر روی دیوار قرار دارند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که گفتم، تلخ و ناخوشایند بود، و هر چیزی که خوردم، مانند زهر در دهانم بود. زبان من مانند زبانی میماند که خزندگان دارند، یعنی کلماتم تاثیر بدی دارند.
هوش مصنوعی: امشب بوی خون از ساغرم به مشام میرسید، همانطور که داغ چشمانم شعلهور بود و پنبهای به رنگ مینا در آن به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: تا صبح، گوش دل خود را به در نزدیک کرده بودم و امیدوار بودم، اما زنجیرهای تیره شب مرا در بر گرفته بود.
هوش مصنوعی: امشب به خاطر بیتابیام، چراغ خانه را خاموش کردم و تا صبح پروانهای که در دست من بود، باعث آزارم شد.
هوش مصنوعی: دست کفر عشق بر دوشم زد و لباس من مانند طوق پیراهن و حلقهای به دور گردنم بود.
هوش مصنوعی: به خاطر بیتابی و بیقراریام، امشب به شدت به یاد درد و فریادها افتادهام و در حال حاضر در معرض نمایش احساساتم قرار دارم.
هوش مصنوعی: چشم من مانند قمری امروز به وجد آمده و در آغوش سایه سروتو پرواز میکند، چون امشب یار در کنارم است.
هوش مصنوعی: امشب حال من را نپرس، زیرا خوابگاه من پر از درد و رنج است. بالشم به جای راحتی، همچون طشت آتش است و بستر من پر از خار و اذیت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوش آن وقتی که آن بدعهد با ما یار بود
این متاع درد را در کوی او بازار بود
بوستانها کاندر او بودیم خوش با دوستان
آن همه گلها تو پنداری سراسر خار بود
بارها بینم به خود آن عیش را یاد آورم
[...]
دوش چشم من به خواب و بخت من بیدار بود
شب همه شب مونس جانم خیال یار بود
دیدمش در خواب چون بیدار شد بخت اندکی
اینقدر زین بخت خواب آلود هم بسیار بود
لعل او در خنده هر باری که شکربار گفت
[...]
دوش جانم در هوای آن خط و رخسار بود
شب همه شب در سرم سودای زلف یار بود
با وجود روی جان افروز و قددلربات
عاشقان را از بهشت و حور و طوبی عار بود
مونس دردت نه تنها این زمانم کز ازل
[...]
دوش چشمم هم به خواب از فکر و هم بیدار بود
در میان خواب و بیداری دلم با یار بود
گرچه بود از هر دو جانب بر دهن مهر سکوت
ناز او را با نیاز من سخن بسیار بود
کار من دامن گرفتن کار او دامن کشی
[...]
دوش در کویی عجب بی لطفیی در کار بود
تیغ در دست تغافل سخت بی زنهار بود
رفتن و ناآمدن سهل است با خود خوش کنیم
دیده را نادیده کرد و رفت این آزار بود
رسم این میباشد ای دیر آشنای زود سر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.