گنجور

 
سیدای نسفی

بهند غصه منعم عاقبت محبوس می گردد

پر طاووس آخر دشمن طاووس می گردد

نمانده بر جبین از بس حیایی پرده پوشان را

گرفته شمع را در انجمن فانوس می گردد

مگر بربسته اند اهل کرم درهای احسان را

گدا از آستان منعمان مأیوس می گردد

مکن ای شمع در هر بزم حال خویش را روشن

که پیش عاشقان پروانه بی ناموس می گردد

چو مور لنگ هرگز بهر خوردن نان نمی یابد

در این ایام هر کس از پی ناموس می گردد

نباشد سیدا شبها به چشمم خواب آسایش

سرم در جستجوی یار چون فانوس می گردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

به کوی عشق زاهد دشمن ناموس می گردد

اگر زاغ آید اینجا غیرت طاوس می گردد

خوشا بخت گلستانی که صید خود کند ما را

قفس از شعله آواز ما فانوس می گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه