گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا
در آتش فراق مسوز اینچنین مرا
نی قاصدی که با تو رساند پیام من
نی همدمی که با تو کند همنشین مرا
دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر
بی رحمیت شنیده کنند آفرین مرا
تا دامن وصال تو از دست داده ام
چون اژدها فرو برد این آستین مرا
من میوه حلاوت شاخ نزاکتم
افگنده یی به سنگ جفا بر زمین مرا
خو کرده ام به تلخی هجر تو عمرهاست
ور نه پر است هر طرف از انگبین مرا
هر جا تو می روی ز من آرام می رود
هر سوی می برد دل اندوهگین مرا
چشمت به هر کسی نگه گرم می کند
آتش فتد به داغ دل آتشین مرا
یک روز از تو گوشه چشمی ندیده ام
بیجایی کرده یی ز برای همین مرا
پهلو به خاک تیره نهادم چو سیدا
آخر برد خیال رخت بر زمین مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به شدت از دوری و فراق محبوبش رنج میبرد و احساس تنهایی و درد میکند. او از محبوب میخواهد که لطف کرده و به او توجه کند، زیرا در آتش فراق سوزان است. شاعر همچنین ابراز میدارد که هیچکس نیست که پیامش را به محبوب برساند و به همین خاطر از ستمی که در شهر بر او میرود گلایه میکند. او احساس میکند که به تلخی این جدایی عادت کرده اما هنوز دلش پر از شیرینی عشق است. در نهایت، شاعر با ناامیدی از غم و اندوه خود میگوید که همواره در نبود محبوب، دلش آزرده و ناراحت است.
هوش مصنوعی: گاهی به چشم محبت به من نگاه کن، ای ماه من، تا در آتش جدایی نسوزم. اینگونه مرا مشو.
هوش مصنوعی: هیچ پیامی نیست که با تو برساند و هیچ دوست و همدمی نیست که مرا در کنار تو ببیند.
هوش مصنوعی: از ظلم دست بردار، زیرا کسانی که در این شهر مورد ستم قرار گرفتهاند، از صداقت و راستگویی من باخبر خواهند شد.
هوش مصنوعی: پس از آنکه لحظههای شاد و نزدیک به تو را از دست دادم، حالا مانند اژدهایی که میتواند همه چیز را بلع کند، این حال و احساس سنگین را در خودم احساس میکنم.
هوش مصنوعی: من میوهای هستم که از شاخ نازکی آویزان شدهام، اما به سنگ جفا بر زمین افتادهام.
هوش مصنوعی: مدتهاست که به تلخی دوری تو عادت کردهام، وگرنه هر سو از عسل پر است و من از آن بیبهرهام.
هوش مصنوعی: هر جا که تو میروی، آرامش من به آنجا میرود و دل ناراحت من هر سو که تو بروی با خود میبرد.
هوش مصنوعی: چشمان تو با نگاه کردن به دیگران، احساس من را بیشتر زنده میکند و آتش دل شوق و حسرت مرا بیشتر شعلهور میسازد.
هوش مصنوعی: من هرگز از تو حتی یک نگاه هم ندیدهام، و به خاطر همین بیجهتی که در کار تو دیدهام، ناراحت و آزردهام.
هوش مصنوعی: پهلویم را به خاک تیره نزدیک کردم مانند زائری که به آغوش زمین میافتد، اما در نهایت، یاد تو مرا بر روی زمین رها کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا
عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
غم همنشین من شد و من همنشین غم
تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
زینسان که آتش دل من شعله میزند
[...]
هر دم بناز میکشد آن نازنین مرا
ناگشته از کرم نفسی همنشین مرا
آن ترک نیم مست که دارد بغمزه تیر
ز ابرو کمان کشیده و کرده کمین مرا
جانا بجان عشق بر آنم که دوزخ است
[...]
شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
عمر دوباره شد نفس واپسین مرا
با صد هزار حسرت از آن کو گذشتهام
وا حسرتا اگر بگذارد چنین مرا
چون برکنم ز سینهٔ سیمین دوست دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.