گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
سیدای نسفی

چشم او خون دل عاشق دمادم می خورد

پاسبان کعبه آب از چاه زمزم می خورد

زلف آن بالا بلند از جوش دلها شد دو تا

شاخ چون بسیار بار آور شود خم می خورد

از رفیقان جهان یاری طمع کردن خطاست

در چنین وقتی که آدم خون آدم می خورد

غنچه را سودای زر سر در گریبان کرده است

هر که دارد فکر دنیا روز و شب غم می خورد

غیر را همصحبت معشوق دیدن مشکل است

باغبان گر دست یابد خون شبنم می خورد

تا قیامت نیست عیسی را جدایی ز آفتاب

صحبت دیرآشنایان دیر بر هم می خورد

ای طبیب از داغ ما دست نوازش دور کن

زخم ما ناصور طبعان خون مرهم می خورد

سیدا از بهر دنیا سعی ها دارند خلق

مرد زیرک باده پر زور را کم می خورد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اهلی شیرازی

گرچه بر ارباب دانش خرمن عالم جوی است

لیک از جور فلک صاحب هنر غم میخورد

مزرع دنیا بآدم سیرتان یکجو نداد

هر که حیوان مشرب آمد ملک عالم میخورد

صائب تبریزی

شمع ما را عاقبت اشک دمادم می خورد

حاصل این بوستان را چشم شبنم می خورد

می خورم خون از سفال و لب به دندان می گزم

وای بر آن کس که می از ساغر جم می خورد

باده لعلی نهان در سنگ اگر گردد رواست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه