در گلشنی که مقدم آن گل رسیده است
از روی باغ رنگ چو شبنم پریده است
نقاش دست و بازوی خود بوسه می زند
گویا کمان ابروی او را کشیده است
ننهاده پا به خانه آئینه از حجاب
این ساده روی صورت خود را ندیده است
گل را گرفته بر در باغ ایستاده است
باد بهار آمدنش را شنیده است
هر کس نهاده پا به در اهل روزگار
بسیار همچو آبله در خون تپیده است
در باغ آرزو که نهالی نشانده یی
عمرت گذشت میوه او نارسیده است
می آمد از چمن مگر آن شوخ سیدا
مانند غنچه مرغ دلم آرمیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای طبیعت و احساسات انسانی پرداخته است. شاعر از گلها و بهار صحبت میکند و به زیبایی چهرهها و تأثیر آن بر دلها اشاره دارد. او به نقاشی که در حال خلق تصویرهاست، اشاره میکند و از احساسات عاشقانه که در این زیباییها نهفته است، سخن میگوید. همچنین، به ناپایداری زندگی و زمان اشاره میکند، به طوری که در باغ آرزوها، هنوز به ثمر نرسیدن میوهها را حس میکند. در نهایت، از آمدن یک شخص شوخ به باغ یاد میکند که قلب شاعر را تحت تأثیر قرار داده است.
هوش مصنوعی: در باغی که گلهای زیبا و خوشبو به گل نشستهاند، رنگهای درختان و گیاهان مانند شبنمی که در صبح زود میدرخشد، آرام و دلنشین به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: نقاش بر روی دست و بازوی خود بوسه میزند، گویی که ابروی او را به شکل کمان درآورده است.
هوش مصنوعی: آنگونه که باید، فردی هیچگاه به درون خانهٔ آینه نرفته و به دلیل حجاب و پوشش، صورت خود را ندیده است.
هوش مصنوعی: باد بهاری به سمت باغ آمده و در کنار گل ایستاده است، گویی منتظر است تا ببیند چه زمانی گل شکوفا خواهد شد.
هوش مصنوعی: هر کسی که وارد زندگی و جامعه امروزی شده، بسیار شبیه به ضایعاتی است که در درون خون وجود دارد و به طور کل مشکلات و صدمات فراوانی را تجربه کرده است.
هوش مصنوعی: در باغ آرزوها که درختی را کاشتهای، عمر تو در حال گذر است ولی میوهاش هنوز نرسیده و آماده برداشت نیست.
هوش مصنوعی: آن پریچهره زیبا از چمن میآید، همچون غنچهای که دل من به خاطر او در خواب و آرامش است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس مثل حسن مطلع خطّت ندیده است
کاین مطلع از مجرّد حسن آفریده است
عالم فروزی رخ تو تا بدید صبح
بر خود ز رشک روی تو جامه دریده است
ابروت حاجبی ست که بالین ناتوان
[...]
آمد بهار و موکب گلها رسیده است
لاله علم به کون و به صحرا کشیده است
بلبل سرود گفته، سر انداز گشته سرو
غنچه ز ذوق جُبهٔ خضرا دریده است
در چشم شوخ نرگس زو هیچ شرم نیست
[...]
جانا دو ابروی تو هلالی خمیده است
چون آن هلال دیده ی عقلم ندیده است
از حد مبر جفا و بیندیش از وفا
زان رو که خار جور تو در جان خلیده است
دانی که حال زار من خسته دل چه شد
[...]
آن خالقی که صورت خلق آفریده است
غیر مکرر اینهمه صورت کشیده است
مقبل کسی که شادی وصل تو دیده است
خرم دلی که از غم هجران رهیده است
شادست آنکه دولت غم های عشق تو
برجان و دل بملک دو عالم خریده است
آرد بدست دامن معشوق بیگمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.