دلبر سوداگر من عزم کابل کرد و رفت
روزگارم را سیه چون زلف و کاکل کرد و رفت
چون نسیم صبح آمد بر سرم روز وداع
مو به مویم را پریشان همچو سنبل کرد و رفت
از وصالش خانه من بود باغ دلگشا
خیر یادش تنگ همچون غنچه گل کرد و رفت
در عنانش رفتم و گفتم که خونم را بریز
بر کمر بربست شمشیر و تغافل کرد و رفت
قامت خم گشته ام را دید و رحمی هم نکرد
بر سر دریای آتش آمد و پل کرد و رفت
نامه سربسته ام را مهر از لب برگرفت
کلک خاموش مرا منقار بلبل کرد و رفت
سیدا روز وداعش گشتم او را سد راه
سر به پیش افگنده ایستاده تأمل کرد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر از جدایی دلبرش و تأثیر عمیق آن بر زندگیاش میگوید. دلبرش به کابل میرود و با رفتنش، روزگار شاعر تیره و تار میشود. او از زیباترین لحظاتش با دلبر و احساس ناامیدی و پریشانیاش در روز وداع یاد میکند. شاعر به عشق و علاقهاش اشاره میکند و از بیرحمی دلبر در برابر رنج و دردش و ناتوانیاش در تغییر وضع موجود مینویسد. او تلاش میکند تا پیوندش با دلبر را حفظ کند، اما دلبر بدون توجه به احساساتش میرود و باقیماندههای عشقش را با خود میبرد. در نهایت، شاعر از ناامیدی و دلتنگیاش سخن میگوید که به کوششی برای تجدید دیدار منجر نمیشود.
هوش مصنوعی: محبوب من که بازرگانی بود، به قصد کابل رفت و زندگیام را به تیرهگونی کشاند، مانند موهای سیاه و آشفتهاش.
هوش مصنوعی: زمانی که نسیم صبح بر سرم وزید، روز وداع فرارسید و موهایم را به آرامی پریشان کرد، مانند گل سنبل، و سپس رفت.
هوش مصنوعی: محبت او خانهام را مانند باغی دلانگیز کرده بود، اما یاد او به تنگی غنچهای بود که باز نشده و رفت.
هوش مصنوعی: من سوار بر او شدم و به او گفتم که خونم را بر روی کمرم بریزد، اما او شمشیرش را به کمر بست و در حالی که بیتوجهی کرد، رفت.
هوش مصنوعی: او قامت خمیدهام را دید، ولی بر من رحم نکرد و به سمت دریای آتش رفت و بر آن پل زد و گذشت.
هوش مصنوعی: نامهام را که نمیتوانستم به راحتی باز کنم، با لبهای خود مهرش را برداشتند. قلم خاموش من تبدیل به آواز بلبل شد و او رفت.
هوش مصنوعی: در روز وداع او، وقتی به سمتش رفتم، با سر پایین ایستاده بود و با تأمل به من نگاه کرد و سپس به راه خود ادامه داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بعد سالی در گلستان جلوهای گل کرد و رفت
خندهای بر بی قراریهای بلبل کرد و رفت
نوبهار من که هر خار مرا گل کرد و رفت
نالهام را در فراق خویش بلبل کرد و رفت
باد گلزار جمالش ایمن از خاشاکِنقص
آنکه هر خاشاک ما را دستة گل کرد و رفت
فکرها دارد برای من بهر حسنی بهار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.