گنجور

 
ملا احمد نراقی

چونکه شه را بود با طوطی نظر

کرده خو با نطق او شام و سحر

خاطر شه بُد شگفت از گفت او

گفتِ او آرامِ خواب و خفت او

خواست تا از هر زبان دانا شود

هر زبان را نطق او گویا شود

هندی و تازی و ترکی و دری

زابلی و کابلی و بربری

جمله را آموزد و گوید سخن

پیش شاه مستطاب مؤتمن

هر زبانی را نوایی دیگر است

وان نوای نو ز کهنه بهتر است

تازه باشد لذت هر تازه‌ای

تازه بخشد کام بی اندازه‌ای

گر تو را صدحور باشد در وثاق

تازه‌ای را باز داری اشتیاق

روز و شب دلاله را تنگ آوری

تا نگار تازه‌ای چنگ آوری

خواست شه تا مرغ شیرین کار او

تازه باشد هر زمان گفتار او

سرّ این و آن بفهمد از سخن

با همه گویا شود در انجمن

هم بفهمد راز سرهنگان شاه

هم بداند سرّ هریک از سپاه

آشنا باشد به گفتار همه

تا بگوید با شه اسرار همه

گرچه شه را بود محرمها بسی

لیک چون طوطی نبود او را کسی

گر کنیزک از حرم آگاه بود

لیک در بیرون کی او را راه بود

بود از بیرونیان آگه غلام

در حرم رفتن ولی بر وی حرام

آن یکی جز در سفر همراه نی

وان یکی جز در حضر با شاه نی

لیک آن طوطی به هرجا راه داشت

با وجود این دلی آگاه داشت

همچنانکه آدم خاکی نسب

شد میان جمله او منظور رب

زین سبب آن پادشاه بی ندید

در میان جمله او را برگزید

داشت ره در عالم روحانیان

آشنایی داشت با جسمانیان

عرشیان از وی سبق آموخته

فرشیان هم پایه زو اندوخته

گاهگاهی منزل او خاک بود

گاه دیگر طارم افلاک بود

جسم خاکش همنشین خاکیان

جان پاکش همدم افلاکیان

در درون منجنیق افتاده تن

روح با روح القدس اندر سخن

تن ز بیم قبطیان در رود نیل

در فلک جان هم‌عنان جبرئیل

قاب قوسینش زمانی پایه بود

بو لهب او را گهی همسایه بود

گه قدم با دیو و دد برداشتی

گه ملک را نیمه ره بگذاشتی

گه خزیدی با ابوبکری به غار

گه گذشتی با علی از هفت و چار

اینچنینش دید چون رب مجید

از میان دیگرانش برگزید

زینت از تشریف فضلناش داد

تاج کرمناش بر تارک نهاد

محرم اسرار پنهانیش کرد

مظهر آیات ربانیش کرد

پادشاهش کرد در ملک وجود

مهتری دادش در اقلیم شهود

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی