گنجور

 
ملا احمد نراقی

زان تفکر در خود و ایام خود

اندر آغاز خود و انجام خود

رخنه‌ای اندر دل خود باز کرد

دل از آن رخنه گشودن ساز کرد

زان نشاطش رخنه‌ای دیگر گشود

در گشادش رخنه هر دم می‌فزود

تا به دل آن رخنه‌ها دروازه شد

طبل روحانی بلند آوازه شد

شد ز بندرگاه غیب آنجا روان

کاروان در کاروان در کاروان

پس دل بیهوش او آمد به هوش

گفت در گوش دلش آنگه سروش

کانچه می‌بینی ز عز و مال و جاه

وصل معشوق و نیاز پادشاه

دستبوس شاه و پابوس امیر

روی بوس آن نگار دلپذیر

سر به سر تأثیر رسم طاعت است

رسم طاعت را چنین خاصیت است

دستمال صورت طاعات توست

مزد طاعتهای بی نیات توست

قیمت کالای روی اندود توست

اجرت سعی غرض آلود توست

میوهٔ بید و صنوبرهای توست

سود سوداهای پر صفرای توست

آمدی این دست مزد پای توست

این جواب لفظ بی معنای توست

این بهای آن مبارک مژده است

این گلاب آن گل پرمژده است

هیچ کاری نزد ما بی اجر نیست

هیچ شامی نه که او را فجر نیست

گرچه کالای تو بس نابود بود

لیک نزد ما کجا مردود بود

خویشتن را وانمودی آن ما

آنِ ما کی رفته بی احسان ما

گر نه از ما بودی اما ای فتی

پیش مردم خویش را خواندی ز ما

هین بگیر این مزد صورت کاریت

این ثواب اجر ظاهر داریت

 
 
 
پرسش‌های پرتکرار