گنجور

 
مولانا

ز جان سوخته‌ام خلق را حذار کنید

که الله الله ز آتش‌رخان فرار کنید

که آتشِ رُخِشان خاصیت چنین دارد

که هر قرار که دارید بی‌قرار کنید

دلی که کاهل گردد نداش می‌آید

که زنده است سلیمان عشق کار کنید

مباش کاهل کاین قافله روانه شدست

ز قافله بممانید و زود بار کنید

چهارپای طبایع نکوبد این ره را

به ترک خاک و هواها و آب و نار کنید

غنیست چشم من از سرمه سپاهانی

ز خاک تبریز او را مگر نثار کنید

بزرگی از شه ارواح شمس تبریزست

وجودها پی این کبریا صغار کنید

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
غزل شمارهٔ ۹۵۶ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم