تو چنین نبودی تو چنین چرایی
چه کنی خصومت چو از آن مایی
دل و جان غلامت چو رسد سلامت
تو دو صد چنین را صنما سزایی
تو قمرعذاری تو دل بهاری
تو ملک نژادی تو ملک لقایی
فلک از تو حارس زحل از تو فارس
ز برای آن را که در این سرایی
دل خسته گشته چو قدح شکسته
تو چو گم شدستی تو چه ره نمایی
بده آن قدح را بگشا فرح را
که غم کهن را تو بهین دوایی
دل و جان کی باشد دو جهان چه باشد
همه سهل باشد تو عجب کجایی
بگذار دستان برسان به مستان
ز عطای سلطان قدح عطایی
همگی امیدی شکری سپیدی
چو مرا بدیدی بکن آشنایی
شکری نباتی همگی حیاتی
طبق زکاتی کرم خدایی
طرب جهانی عجب قرانی
تو سماع جان را تر لایلایی
بزنی ز بالاتر لایلالا
تو نه یک بلایی تو دو صد بلایی
دل من ببردی به کجا سپردی
نه جواب گویی نه دهی رهایی
بفزا دغا را بفریب ما را
بر توست عالم همه روستایی
سر ما شکستی سر خود ببستی
که خرف نگردد ز چنین دغایی
به پلاس عوران به عصای کوران
چه طمع ببستی ز چه میربایی
به طمع چنانی به عطا جهانی
عجب از تو خیره به عجب نمایی
خمش ای صفورا بگذار او را
تو ز خویشتن گو که چه کیمیایی
نه به اختیاری همه اضطراری
تو به خود نگردی تو چو آسیایی
تو یکی سبویی چو اسیر جویی
جز جو چه جویی چو ز جو برآیی
تو به خود چه سازی که اسیر گازی
تو ز خود چه گویی چو ز که صدایی
خمش ای ترانه بجه از کرانه
که نوای جانی همگی نوایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.