غزل شمارهٔ ۲۵۴۶
سحرگه گفتم آن مه را که ای من جسم و تو جانی
بدین حالم که میبینی وزان نالم که میدانی
ورای کفر و ایمانی و مرکب تند میرانی
چه بس بیباک سلطانی همین میکن که تو آنی
یکی بازآ به ما بگذر به بیشه جانها بنگر
درختان بین ز خون تر به شکل شاخ مرجانی
شنودی تو که یک خامی ز مردان میبرد نامی
نمیترسد که خودکامی نهد داغش به پیشانی
مشو تو منکر پاکان بترس از زخم بیباکان
که صبر جان غمناکان تو را فانی کند فانی
تو باخویشی به بیخویشان مپیچ ای خصم درویشان
مزن تو پنجه با ایشان به دستانی که نتوانی
که شمس الدین تبریزی به جان بخشی و خون ریزی
ز آتش برکند تیزی به قدرتهای ربانی
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.