مستی ده و هستی ده ای غمزه خماره
تو دلبر و استادی ما عاشق و این کاره
ما بر سر هر پشته گم کرده سر رشته
بیچاره تو گشته تو چاره بیچاره
صد چشمه بجوشانی در سینه چون مرمر
ای آب روان کرده از مرمر و از خاره
ای سنگ سیه را تو کرده مدد دیده
وی از پس نومیدی بشکفته گل از ساره
ای نور روان کرده از پیه دو چشم ما
و اندیشه روان کرده از خون دل پاره
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره
تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره
ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو
خورشید چو درتابد فانی شود استاره
آنها که قوی دستند دست تو چرا بستند
[...]
کن نوک سنان را تیز ای عقرب جراره
زهر از بن دندان ریز ای افعی خونخواره
از باد صبا بگریز ای پشه بیچاره
وز گربه همی پرهیز ای موش ستمکاره
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.