صنما به چشم شوخت که به چشم اشارتی کن
نفسی خراب خود را به نظر عمارتی کن
دل و جان شهید عشقت به درون گور قالب
سوی گور این شهیدان بگذر زیارتی کن
تو چو یوسفی رسیده همه مصر کف بریده
بنما جمال و بستان دل و جان تجارتی کن
و اگر قدم فشردی به جفا و نذر کردی
بشکن تو نذر خود را چه شود کفارتی کن
تو مگو کز این نثارم ز شما چه سود دارم
تو ز سود بینیازی بده و خسارتی کن
رخ همچو زعفران را چو گل و چو لاله گردان
سه چهار قطره خون را دل بابشارتی کن
چو غلام توست دولت نکشد ز امر تو سر
به میان ما و دولت ملکا سفارتی کن
چو به پیش کوه حلمت گنهان چو کاه آمد
به گناه چون که ما نظر حقارتی کن
تن ما دو قطره خون بد که نظیف و آدمی شد
صفت پلید را هم صفت طهارتی کن
ز جهان روح جانها چو اسیر آب و گل شد
تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتی کن
چو ز حرف توبه کردم تو برای طالبان را
جز حرف پرمعانی علم و امارتی کن
ز برای گرم کردن بود این دم چو آتش
جز دم تو تابشی را سبب حرارتی کن
تو که شاه شمس دینی تبریز نازنین را
به ظهور نیر خود وطن بصارتی کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.