بخش ۹۵ - رجوع کردن به حکایت آن شخص وام کرده و آمدن او به امید عنایت آن محتسب سوی تبریز
آن غریب ممتحن از بیم وام
در ره آمد سوی آن دارالسلام
شد سوی تبریز و کوی گلستان
خفته اومیدش فراز گل ستان
زد ز دارالملک تبریز سنی
بر امیدش روشنی بر روشنی
جانش خندان شد از آن روضهٔ رجال
از نسیم یوسف و مصر وصال
گفت یا حادی انخ لی ناقتی
جاء اسعادی و طارت فاقتی
ابرکی یا ناقتی طاب الامور
ان تبریزا مناخات الصدور
اسرحی یا ناقتی حول الریاض
ان تبریزا لنا نعم المفاض
ساربانا بار بگشا ز اشتران
شهر تبریزست و کوی گلستان
فر فردوسیست این پالیز را
شعشعهٔ عرشیست این تبریز را
هر زمانی نور روحانگیز جان
از فراز عرش بر تبریزیان
چون وثاق محتسب جست آن غریب
خلق گفتندش که بگذشت آن حبیب
او پریر از دار دنیا نقل کرد
مرد و زن از واقعهٔ او رویزرد
رفت آن طاوس عرشی سوی عرش
چون رسید از هاتفانش بوی عرش
سایهاش گرچه پناه خلق بود
در نوردید آفتابش زود زود
راند او کشتی ازین ساحل پریر
گشته بود آن خواجه زین غمخانه سیر
نعرهای زد مرد و بیهوش اوفتاد
گوییا او نیز در پی جان بداد
پس گلاب و آب بر رویش زدند
همرهان بر حالتش گریان شدند
تا به شب بیخویش بود و بعد از آن
نیم مرده بازگشت از غیب جان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، یک ممتحن غریبی به سمت تبریز و کوی گلستان میرود. او از شوق و امید در دلش به تبریز، جایی که روح و زیبایی در آن جاری است، میاندیشد. این ممتحن در راه به یاد زیباییهای تبریز و فضای دلانگیز آن میافتد و به صدا میزند. اما به ناگاه خبری غمانگیز میرسد که یک شخصیت مهم از دنیا رفته است و مردم در غم او هستند. این واقعه تأثیر عمیقی بر او میگذارد و به خاطر غم از دست دادن آن شخص بیهوش میشود. در نهایت، همنشینان او به کمکش میآیند و او بعد از مدتی به حالت عادی برگشته و از غیب جان میگیرد.
هوش مصنوعی: آن بیگانهای که به آزمون رسید، از ترس بدهی، به سوی سرزمین امن و آرامش حرکت کرد.
هوش مصنوعی: او به سمت تبریز و محله گلستان حرکت کرده است و امیدش به اوج گلستان بلند شده است.
هوش مصنوعی: از تبریز به دورترین نقطه رفته است، با آرزوی این که آیندهاش روشن و پر از امید باشد.
هوش مصنوعی: دل او از داستانهای مردان بزرگ و زیباییهای مصر و وصال یوسف شاد و خندان شد.
هوش مصنوعی: گفت ای کسی که مرا راهنمایی میکنی، شتر من آمد و خوشحالیام را بالا برد و مرا به اوج شادی رسانید.
هوش مصنوعی: آیا ابر یا شتری وجود دارد که کارها را به خوبی به انجام برساند و دلها را آرام کند؟
هوش مصنوعی: به سرعت بزن، ای شتر! دور باغها بگرد، که حقیقتاً برای ما یک پیروزی بزرگ است.
هوش مصنوعی: ای ساربان، بار مرکبها را بگشایید؛ زیرا مقصد شما شهر تبریز و کوی گلستان است.
هوش مصنوعی: این باغ، به دلیل زیبایی و شکوهش، مانند جلوهای از فردوسی است و نور و درخششی که از آن ساطع میشود، شبیه به نور آسمانی تبریز است.
هوش مصنوعی: هر زمان، نور زندگیبخش و روحافزا از بلندای عرش بر مردم تبریز تابیده میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که نگهبان قانون متوجه آن غریب شد، مردم گفتند که آن محبوب از اینجا رفته است.
هوش مصنوعی: او از دنیا رفت و همه از ماجرای او دچار نگرانی و غم شدند، مرد و زن به یاد او غمگین و پژمرده شدند.
هوش مصنوعی: طاوس بالدار و زیبا به سوی عرش پرواز کرد و هنگامی که به عرش رسید، بادهایی خوشبو به سمتش وزیدند که بوی عرش را به همراه داشتند.
هوش مصنوعی: سایهاش که پناهگاهی برای مردم بود، به سرعت توسط تابش آفتابش زیر فشار قرار گرفت.
هوش مصنوعی: او کشتی خود را از این ساحل راند و دیگر آن آدم خوشحال از این خانه غمگین دور شده بود.
هوش مصنوعی: مردی فریادی کشید و بیهوش شد، گویی او نیز در تلاش برای گرفتن جانش از دست داد.
هوش مصنوعی: بر روی او گلاب و آب ریختند و همراهانش به خاطر حال او گریه کردند.
هوش مصنوعی: او تا شب به دور از خود بود و پس از آن، به گونهای نیمهجان و از مسیری پنهان برگشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.