بخش ۱۲ - حکایت آن صیادی کی خویشتن در گیاه پیچیده بود و دستهٔ گل و لاله را کلهوار به سر فرو کشیده تا مرغان او را گیاه پندارند و آن مرغ زیرک بوی برد اندکی کی این آدمیست کی برین شکل گیاه ندیدم اما هم تمام بوی نبرد به افسون او مغرور شد زیرا در ادراک اول قاطعی نداشت در ادراک مکر دوم قاطعی داشت و هو الحرص و الطمع لا سیما عند فرط الحاجة و الفقر قال النبی صلی الله علیه و سلم کاد الفقر ان یکون کفرا
رفت مرغی در میان مرغزار
بود آنجا دام از بهر شکار
دانهٔ چندی نهاده بر زمین
وآن صیاد آنجا نشسته در کمین
خویشتن پیچیده در برگ و گیاه
تا در افتد صید بیچاره ز راه
مرغک آمد سوی او از ناشناخت
پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت
گفت او را کیستی تو سبزپوش
در بیابان در میان این وحوش
گفت مرد زاهدم من منقطع
با گیاهی گشتم اینجا مقتنع
زهد و تقوی را گزیدم دین و کیش
زانک میدیدم اجل را پیش خویش
مرگ همسایه مرا واعظ شده
کسب و دکان مرا برهم زده
چون به آخر فرد خواهم ماندن
خو نباید کرد با هر مرد و زن
رو بخواهم کرد آخر در لحد
آن به آید که کنم خو با احد
چو زنخ را بست خواهند ای صنم
آن به آید که زنخ کمتر زنم
ای بزربفت و کمر آموخته
آخرستت جامهٔ نادوخته
رو به خاک آریم کز وی رستهایم
دل چرا در بیوفایان بستهایم
جد و خویشانمان قدیمی چار طبع
ما به خویشی عاریت بستیم طمع
سالها همصحبتی و همدمی
با عناصر داشت جسم آدمی
روح او خود از نفوس و از عقول
روح اصول خویش را کرده نکول
از عقول و از نفوس پر صفا
نامه میآید به جان کای بیوفا
یارکان پنج روزه یافتی
رو ز یاران کهن بر تافتی
کودکان گرچه که در بازی خوشند
شب کشانشان سوی خانه میکشند
شد برهنه وقت بازی طفل خرد
دزد از ناگه قبا و کفش برد
آن چنان گرم او به بازی در فتاد
کان کلاه و پیرهن رفتش ز یاد
شد شب و بازی او شد بیمدد
رو ندارد کو سوی خانه رود
نی شنیدی انما الدنیا لعب
باد دادی رخت و گشتی مرتعب
پیش از آنک شب شود جامه بجو
روز را ضایع مکن در گفت و گو
من به صحرا خلوتی بگزیدهام
خلق را من دزد جامه دیدهام
نیم عمر از آرزوی دلستان
نیم عمر از غصههای دشمنان
جبه را برد آن کله را این ببرد
غرق بازی گشته ما چون طفل خرد
نک شبانگاه اجل نزدیک شد
خلّ هذا اللّعب بسّک لاتعد
هین سوار توبه شو در دزد رس
جامهها از دزد بستان باز پس
مرکب توبه عجایب مرکب است
بر فلک تازد به یک لحظه ز پست
لیک مرکب را نگه میدار از آن
کو بدزدید آن قبایت را نهان
تا ندزدد مرکبت را نیز هم
پاس دار این مرکبت را دم به دم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در داستان، مرغی به مرغزار میرود و در آنجا صیادی را میبیند که در کمین نشسته است. صیاد خود را در گیاهان پنهان کرده تا شکار کند. مرغک از صیاد سؤال میکند که کیست و او به خود را زاهدی معرفی میکند که از دنیا و زرق و برق آن کنارهگیری کرده است. صیاد به مرغک میگوید که مرگ همسایهاش او را به اندیشه واداشته و تصمیم گرفته است از دنیا کنارهگیری کند.
صیاد هشدار میدهد که انسانها به دنیای فانی دل بستهاند و از مرگ غافلند، مانند کودکانی که در بازی غرق میشوند و فراموش میکنند که باید به خانه برگردند. او میگوید زندگی شبیه بازی است و انسانها باید از آن غافل نشوند و توبه کنند. صیاد به مرغک میگوید که باید مراقب باشد و به دنیای فانی دل نبندد. او تأکید میکند که توبه و بازگشت به خداوند بهترین راه نجات از این دام است.
هوش مصنوعی: یک پرنده به دشت پر از گیاهان رفت و آنجا دامهایی برای شکار وجود داشت.
هوش مصنوعی: تعدادی دانه بر زمین پاشیده شده و صیادی در آنجا آماده است تا به دام بیندازد.
هوش مصنوعی: انسان بهگونهای خود را در طبیعت پنهان کرده که شکار بیچاره نتواند او را ببیند و به دامش بیفتد.
هوش مصنوعی: پرندهای به سوی او آمد و چون ناشناخته بود، دور او چرخید و سپس به سمت مرد پرواز کرد.
هوش مصنوعی: او در بیابان و در میان وحوش به شخصی که لباس سبز پوشیده است میگوید: تو کیستی؟
هوش مصنوعی: مردی به زاهد گفت که من از دنیا جدا شدم و به اینجا آمدهام تا به زندگی سادهتری راضی باشم.
هوش مصنوعی: من زهد و تقوا را انتخاب کردم، زیرا میدیدم که مرگ همواره در پیش رو است.
هوش مصنوعی: مرگ همسایهام باعث شده که من بیشتر به فکر و اندیشه بیفتم و زندگیام را تحتتأثیر قرار دهد. این مسئله باعث شده که نظم و زندگی روزمرهام به هم بریزد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهم در آخر تنها بمانم، نباید با هر مرد و زنی ارتباط برقرار کنم.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم به خواب ابدی بروم، در آن لحظه به یاد کسی میافتم که با او آشنا شدم.
هوش مصنوعی: وقتی که زلف را ببندی، ای معشوق من، این به دست خواهد آمد که من کمتر به زلفت دسترسی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: ای با جر و لباسی که هنوز آماده نکردی، در نهایت تو هم به سرنوشت خود میرسی.
هوش مصنوعی: دل ما چرا به افرادی که وفایی ندارند وابسته است، در حالی که ما از خاک و ریشه خود فاصله گرفتهایم؟
هوش مصنوعی: خانواده و آشنایان ما از دیرباز چهار ویژگی مختلف را دارند و ما به خاطر این پیوند با آنها، به نوعی از آنها طلبکار شدهایم و به این موضوع دلبستهایم.
هوش مصنوعی: سالها صحبت و دوستی با اجزای مختلف بدن انسان، باعث شکلگیری و تاثیر متقابل در وجود او شده است.
هوش مصنوعی: روح او از دیگر روحها و عقلها فاصله گرفته و نسبت به اصول وجودی خود غافل شده است.
هوش مصنوعی: از دلهای پاک و خردهای روشن پیامی به جان میرسد، ای بیوفا!
هوش مصنوعی: دوستانی که به مدت پنج روز به دست آوردی، از دوستان قدیمی و با تجربه دوری کردی.
هوش مصنوعی: کودکان هرچند در حین بازی بسیار شاد و خوشحال هستند، اما شب که نزدیک میشود، باید به سمت خانه برده شوند.
هوش مصنوعی: در زمان بازی یک کودک خردسال، ناگهان دزدی به او حمله میکند و لباس و کفش او را میدزدد.
هوش مصنوعی: او به قدری در بازی غرق شده بود که حتی کلاه و پیراهنش را فراموش کرده بود.
هوش مصنوعی: شب فرا رسید و بازی او به پایان رسید، او بدون کمک و یاری نمیتواند به خانه برود.
هوش مصنوعی: آیا نشنیدهای که این دنیا تنها بازی است؟ تو لباس خود را به باد سپردی و از ترس آن، در حال فرار هستی.
هوش مصنوعی: قبل از اینکه شب فرا برسد، برای روز از دست رفتهای وقت خود را در گفتوگوهای بیهوده تلف نکن.
هوش مصنوعی: من به دشت و بیابان رفتم و از شلوغی مردم دور شدهام، چون احساس میکنم که در جهان آدمها چیزی پنهان و گرانبها وجود دارد.
هوش مصنوعی: نیمی از عمرم به خاطر آرزوهای عشق و محبوب گذشت و نیمی دیگر به خاطر غصهها و ناراحتیهایی که از دشمنانم داشتم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که در این دنیا، هر کسی مسئولیت خود را دارد و در عین حال تحت تأثیر چیزهایی است که میبیند و تجربه میکند. ما هم مانند یک کودک خردسال، درگیر بازیهای زندگی هستیم و ممکن است نتوانیم تمام جوانب را درک کنیم.
هوش مصنوعی: در شب، وقت مرگ نزدیک میشود؛ بنابراین این بازی را رها کن و به فکر آیندهات باش.
هوش مصنوعی: بشتاب و سوار بر توبه شو و از دزدانی که لباسهای گرانبها را ربودهاند، آنها را باز پس بگیر.
هوش مصنوعی: توبه وسیلهای شگفتانگیز است که میتواند انسان را در یک لحظه به اوج آسمانها برساند و او را از وضعیت پست و پایینتری خارج کند.
هوش مصنوعی: اما سوار را متوقف کن از آنجا که آن کس که ردای تو را دزدیده، در خفا است.
هوش مصنوعی: همیشه مواظب مرکبت باش و آن را هر لحظه حفاظت کن، حتی اگر خودت در خطر دزدیده شدن هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.