بخش ۸ - پاک کردن آب همه پلیدیها را و باز پاک کردن خدای تعالی آب را از پلیدی لاجرم قدوس آمد حق تعالی
آب چون پیگار کرد و شد نجس
تا چنان شد که آب را رد کرد حس
حق ببردش باز در بحر صواب
تا به شستش از کرم آن آب آب
سال دیگر آمد او دامنکشان
هی کجا بودی به دریای خوشان
من نجس زینجا شدم پاک آمدم
بستدم خلعت سوی خاک آمدم
هین بیایید ای پلیدان سوی من
که گرفت از خوی یزدان خوی من
در پذیرم جملهٔ زشتیت را
چون ملک پاکی دهم عفریت را
چون شوم آلوده باز آنجا روم
سوی اصل اصل پاکیها روم
دلق چرکین بر کنم آنجا ز سر
خلعت پاکم دهد بار دگر
کار او اینست و کار من همین
عالمآرایست رب العالمین
گر نبودی این پلیدیهای ما
کی بدی این بارنامه آب را
کیسههای زر بدزدید از کسی
میرود هر سو که هین کو مفلسی
یا بریزد بر گیاه رستهای
یا بشوید روی رو ناشستهای
یا بگیرد بر سر او حمالوار
کشتی بیدست و پا را در بحار
صد هزاران دارو اندر وی نهان
زانک هر دارو بروید زو چنان
جان هر دری دل هر دانهای
میرود در جو چو داروخانهای
زو یتیمان زمین را پرورش
بستگان خشک را از وی روش
چون نماند مایهاش تیره شود
همچو ما اندر زمین خیره شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.