بخش ۹۸ - در بیان این حدیث کی ان لربکم فی ایام دهرکم نفحات الا فتعر ضوا لها
گفت پیغامبر که نفحتهای حق
اندرین ایام میآرد سبق
گوش و هش دارید این اوقات را
در ربایید این چنین نفحات را
نفحه آمد مر شما را دید و رفت
هر که را میخواست جان بخشید و رفت
نفحهٔ دیگر رسید آگاه باش
تا ازین هم وانمانی خواجهتاش
جان آتش یافت زو آتش کشی
جان مرده یافت از وی جنبشی
جان ناری یافت از وی انطفا
مرده پوشید از بقای او قبا
تازگی و جنبش طوبیست این
همچو جنبشهای حیوان نیست این
گر در افتد در زمین و آسمان
زهرههاشان آب گردد در زمان
خود ز بیم این دم بیمنتها
باز خوان فابین ان یحملنها
ورنه خود اشفقن منها چون بدی
گرنه از بیمش دل که خون شدی
دوش دیگر لون این میداد دست
لقمهٔ چندی درآمد ره ببست
بهر لقمه گشته لقمانی گرو
وقت لقمانست ای لقمه برو
از هوای لقمهٔ این خارخار
از کف لقمان همی جویید خار
در کف او خار و سایهش نیز نیست
لیکتان از حرص آن تمییز نیست
خار دان آن را که خرما دیدهای
زانک بس نان کور و بس نادیدهای
جان لقمان که گلستان خداست
پای جانش خستهٔ خاری چراست
اشتر آمد این وجود خارخوار
مصطفیزادی برین اشتر سوار
اشترا تنگ گلی بر پشت تست
کز نسیمش در تو صد گلزار رست
میل تو سوی مغیلانست و ریگ
تا چه گل چینی ز خار مردریگ
ای بگشته زین طلب از کو بکو
چند گویی کین گلستان کو و کو
پیش از آن کین خار پا بیرون کنی
چشم تاریکست جولان چون کنی
آدمی کو مینگنجد در جهان
در سر خاری همی گردد نهان
مصطفی آمد که سازد همدمی
کلمینی یا حمیرا کلمی
ای حمیرا اندر آتش نه تو نعل
تا ز نعل تو شود این کوه لعل
این حمیرا لفظ تانیثست و جان
نام تانیثش نهند این تازیان
لیک از تانیث جان را باک نیست
روح را با مرد و زن اشراک نیست
از مؤنث وز مذکر برترست
این نی آن جانست کز خشک و ترست
این نه آن جانست کافزاید ز نان
یا گهی باشد چنین گاهی چنان
خوش کنندهست و خوش و عین خوشی
بی خوشی نبود خوشی ای مرتشی
چون تو شیرین از شکر باشی بود
کان شکر گاهی ز تو غایب شود
چون شکر گردی ز تاثیر وفا
پس شکر کی از شکر باشد جدا
عاشق از خود چون غذا یابد رحیق
عقل آنجا گم شود گم ای رفیق
عقل جزوی عشق را منکر بود
گرچه بنماید که صاحبسر بود
زیرک و داناست اما نیست نیست
تا فرشته لا نشد آهرمنیست
او بقول و فعل یار ما بود
چون بحکم حال آیی لا بود
لا بود چون او نشد از هست نیست
چونک طوعا لا نشد کرها بسیست
جان کمالست و ندای او کمال
مصطفی گویان ارحنا یا بلال
ای بلال افراز بانگ سلسلت
زان دمی کاندر دمیدم در دلت
زان دمی کادم از آن مدهوش گشت
هوش اهل آسمان بیهوش گشت
مصطفی بیخویش شد زان خوب صوت
شد نمازش از شب تعریس فوت
سر از آن خواب مبارک بر نداشت
تا نماز صبحدم آمد بچاشت
در شب تعریس پیش آن عروس
یافت جان پاک ایشان دستبوس
عشق و جان هر دو نهانند و ستیر
گر عروسش خواندهام عیبی مگیر
از ملولی یار خامش کردمی
گر همو مهلت بدادی یکدمی
لیک میگوید بگو هین عیب نیست
جز تقاضای قضای غیب نیست
عیب باشد کو نبیند جز که عیب
عیب کی بیند روان پاک غیب
عیب شد نسبت به مخلوق جهول
نی به نسبت با خداوند قبول
کفر هم نسبت به خالق حکمتست
چون به ما نسبت کنی کفر آفتست
ور یکی عیبی بود با صد حیات
بر مثال چوب باشد در نبات
در ترازو هر دو را یکسان کشند
زانک آن هر دو چو جسم و جان خوشند
پس بزرگان این نگفتند از گزاف
جسم پاکان عین جان افتاد صاف
گفتشان و نفسشان و نقششان
جمله جان مطلق آمد بی نشان
جان دشمندارشان جسمست صرف
چون زیاد از نرد او اسمست صرف
آن به خاک اندر شد و کل خاک شد
وین نمک اندر شد و کل پاک شد
آن نمک کز وی محمد املحست
زان حدیث با نمک او افصحست
این نمک باقیست از میراث او
با توند آن وارثان او بجو
پیش تو شسته ترا خود پیش کو
پیش هستت جان پیشاندیش کو
گر تو خود را پیش و پس داری گمان
بستهٔ جسمی و محرومی ز جان
زیر و بالا پیش و پس وصف تنست
بیجهتها ذات جان روشنست
برگشا از نور پاک شه نظر
تا نپنداری تو چون کوتهنظر
که همینی در غم و شادی و بس
ای عدم کو مر عدم را پیش و پس
روز بارانست میرو تا به شب
نه ازین باران از آن باران رب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، پیامبر به نفحات الهی اشاره میکند که در این زمانها به انسانها میرسد و آنها را به شنیدن و بهرهبرداری از این فضیلتها فرا میخواند. او تاکید میکند که این نعمتها ممکن است به سرعت از میان بروند و انسانی که از آنها بهرهبرداری نکند، ممکن است از آنها منقطع شود.
در ادامه، او به تشبیه جان انسان به آتش و حرکت میپردازد و میگوید که جان زنده باید از درون خود جنبشی داشته باشد. پیامبر همچنین بر اهمیت عشق و دوستی تاکید میکند و میفرماید که جان انسانها از روح و عشق جدا نیست و این عشق است که آنها را به هم متصل میکند.
او از مقام پیامبری و ویژگیهای مخلوقات پاک و روحانی صحبت میکند و در نهایت به اهمیت شناخت خود و جان به جای توجه به امور مادی اشاره میکند، زیرا جان و روح بسیار فراتر از جسم و دنیاهای مادی هستند.
هوش مصنوعی: پیامبر گفت که در این روزها، نشانههای الهی و روحانی به ما میرسد و ما را جلو میاندازد.
هوش مصنوعی: به دقت به این لحظات توجه کنید و از این فرصتهای خوشبو و دلانگیز بهرهبرداری کنید.
هوش مصنوعی: بوی خوشی به سوی شما آمد و پس از دیدن شما رفت. هر کسی را که میخواست روحی تازه بخشید و سپس رفت.
هوش مصنوعی: نفس تازهای آمد، هوشیار باش تا این را هم از دست ندهی.
هوش مصنوعی: از آن آتش، جان زندهای پیدا شد و از آن مرده، حرکتی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: روح عشق از او شعلهور شد و جان تازهای یافت. مرده با وجود او، جامهای از حیات بر تن کرد.
هوش مصنوعی: طبیعت تازه و پرجنب و جوش درخت طوبی مانند جنبشهای حیوانی نیست؛ این یک حرکتی برتر و ویژه است.
هوش مصنوعی: اگر در زمین و آسمان مشکلی پیش آید، دلها و امیدها به سرعت از بین میروند.
هوش مصنوعی: از ترس این لحظه بیپایان، دوباره بخوان آنچه را که میدانی میتواند تو را تحمل کند.
هوش مصنوعی: اگر به آن چیز فکر نکنیم، در دل خود احساس ترس و نگرانی خواهیم داشت؛ زیرا در غیر این صورت، دلمان پر از درد و رنج خواهد شد.
هوش مصنوعی: دیروز شخصی رنگ دیگری از این می نشان میداد و در این میان، لقمهای به دست آمد که راه را بست.
هوش مصنوعی: به خاطر لقمهای، لقمان به گرو افتاده است؛ پس وقت آن است که ای لقمه، برو.
هوش مصنوعی: با توجه به فضای دلخواه و خواستههای خود، به دنبال چیزهایی هستی که اصلاً برایت مناسب نیستند. حتی اگر حکمت و درستی در اختیار داشته باشی، ممکن است باز هم به دنبال چیزهایی نامناسب باشی.
هوش مصنوعی: در دستان او، نه خار وجود دارد و نه سایهای، اما به خاطر حرص و طمع، توانایی تشخیص این موضوع را ندارند.
هوش مصنوعی: کسی که خرما را دیده باشد، میداند چه طعمی دارد و ارزش آن را میشناسد، اما بسیاری از افراد نادان و بیخبر از طعمها و لذتها وجود دارند که حتی نان معمولی را نیز نمیشناسند.
هوش مصنوعی: نفس لقمان، که بستانی از لطف و رحمت الهی است، چرا باید تحت فشار و ناراحتی قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: این وجودی که ما داریم، مانند شتری است که بر آن سوار شده است. وجودی که پیکر آن از تجربیات و سختیها شکل گرفته و تحت تأثیر تعلیمات و صفات پیامبر است.
هوش مصنوعی: بر روی پشت تو، گلهای زیبایی وجود دارد که از نسیم وزیدنشان، صدها گلزار در وجود تو شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: اشتیاق و خواسته تو به سوی مغیلان است و سپس تا چه اندازه میتوانی از ریگها گل بچینی، در حالی که خارهای بیابان در دستت است.
هوش مصنوعی: تو که در پی این دنیا و لذتهای آن هستی، به کجا میروی؟ چه قدر میخواهی از این باغ و زیباییهای آن حرف بزنی؟
هوش مصنوعی: قبل از اینکه این خاری که در پا فرو رفته را بیرون بیاوری، چشمت به تاریکی میرود، پس چگونه میتوانی حرکت کنی؟
هوش مصنوعی: انسانی که در دنیا جا نمیشود، مانند یک خار در سر، به دنبال جایی برای پنهان شدن میگردد.
هوش مصنوعی: مصطفی آمد تا همدمی برای او که کلمینی یا حمیرا نام دارد، انتخاب کند.
هوش مصنوعی: ای حمیرا، تو در آتش کن کار نکن؛ زیرا تا زمانی که کوه به رنگ لعل درنیاید، تو همچنان در بافت نعل هستی.
هوش مصنوعی: حمیرا واژهای است با جنس مؤنث و جان نیز به عنوان نامی مؤنث از آن یاد شده است. این نام به زبان عربی به کار میرود.
هوش مصنوعی: اما از دیرندیشی و نرمی جان، نگران نیستیم. روح نه با مرد مرتبط است و نه با زن، بنابراین در این زمینه هیچ تفاوتی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: این نی از جنس مرد و زن بالاتر است، چون جان و روحی است که از همه چیز، چه خشک و چه تر، نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: این آگاهی و روح انسان به غذا وابسته نیست و نمیتواند با خوردن نان افزایش یابد؛ بلکه گاهی حالتی دارد و گاهی حالتی دیگر.
هوش مصنوعی: خوشی و لذت واقعی زمانی به وجود میآید که سرشار از شادی و رضایت باشد، و بدون وجود خوشی در وجود آدمی، هیچ حس خوب و شادابی نمیتواند ایجاد شود. ای کسی که به تأثیرات خوشی اهمیت میدهی، بدان که خوشی بدون عناصر معنوی و عمیق، واقعی نیست.
هوش مصنوعی: وقتی تو خودت شیرینتر از شکر هستی، طبیعی است که گاهی اوقات آن شکر از تو دور شود.
هوش مصنوعی: وقتی که به خاطر وفا و صداقت به شیرینی شکر تبدیل شوی، دیگر چگونه میتوان شکر را از شکر جدا دانست؟
هوش مصنوعی: عاشق وقتی به عشق خود میرسد، دیگر نیازی به عقل و فکر ندارد، زیرا در آن حالت همه چیز برایش معنای متفاوتی پیدا میکند. در این مسیر، عقل و منطق به حاشیه میروند و عشق تمام توجه او را جلب میکند.
هوش مصنوعی: عقل ناقص عشق را رد میکند، هرچند خود را صاحب نظر و آگاه نشان میدهد.
هوش مصنوعی: شخصی دارای هوش و دانش است، اما تا زمانی که به مقام فرشتگان نرسد، به سطح بالاتری از آگاهی دست نیافته است.
هوش مصنوعی: او در گفتار و رفتار ما یار و همراه بود، اما وقتی به اوضاع و احوال نگاه میکنی، هیچکس نبود.
هوش مصنوعی: در نبود او، چیزی هم وجود ندارد و وقتی که به خواست خود حاضر نمیشود، به اجبار هم نخواهد بود.
هوش مصنوعی: جان شما به کمال رسیده است و ندای او به زیبایی کمال پیامبر (مصطفی) را میسراید، پس با صدا و فراخوان او به آرامش بپیوندید، ای بلال!
هوش مصنوعی: ای بلال، به صدا درآمدن بانگ تو نشانهای از آن لحظه است که من در شکاف وجودت دمیدم.
هوش مصنوعی: از زمانی که من از آن عشق شگفتانگیز به وجد آمدم، حتی اهل آسمان هم متوجه حالت بیهوشی و غفلت شدند.
هوش مصنوعی: مصطفی به خاطر صدای دلنشین و زیبایی که شنید، از خود بیخود شد و در نتیجه نماز شبش که به صورت معهود و با آرامش خوانده میشد، فراموش کرد.
هوش مصنوعی: او تا زمانی که وقت نماز صبح فرا رسید، از آن خواب خوش و شیرین بیدار نشد.
هوش مصنوعی: در شب عروسی پیش آن عروس، جانهای پاک آنان به عنوان فرشتهای در حال تقدیم هستند.
هوش مصنوعی: عشق و روح هر دو پنهان و کتمان شدهاند. اگر او را عروس خود نامیدهام، از من ایرادی نگیرید.
هوش مصنوعی: اگر یارم به من فرصتی میداد، من او را از ناراحتی و سکوت درمیآوردم.
هوش مصنوعی: اما او میگوید که بر این نکته تاکید کن که عیب و نقصی وجود ندارد و تنها خواستهای که وجود دارد، درخواست سرنوشت پنهان است.
هوش مصنوعی: اگر کسی تنها به عیبها نگاه کند و قادر نباشد خوبیها را ببیند، نشانهی آن است که روحش ناپاک است و از حقیقتها دور است.
هوش مصنوعی: هرگونه عیب و ناتوانی که نسبت به مخلوقات وجود دارد، به دلیل نادانی و جهل آنهاست، اما نسبت به خداوند هیچ عذری پذیرفته نیست.
هوش مصنوعی: کفر به معنای نادانی یا عدم ایمان هم میتواند از منظر خالق، حاکی از حکمت باشد. اما زمانی که این کفر به ما نسبت داده شود، برای ما آسیبزا و زیانآور است.
هوش مصنوعی: اگر کسی عیب یا نقصی داشته باشد، به مانند چوبی میماند که به گیاه زندهای وابسته است و ما از آن به درستی نمیتوانیم استفاده کنیم.
هوش مصنوعی: در ترازوی سنجش، هر دو طرف به یک اندازه وزن میشوند، زیرا هر دو مانند جسم و جان به هم وابسته و هماهنگ هستند.
هوش مصنوعی: بزرگان به طور بیهوده نگفتند که جسم پاکان به صورت نازک و پاکی از روح و جان در میآید.
هوش مصنوعی: آنها، سخن و روح و چهرهشان همگی به نوعی از وجود بینشان و خودی مطلق تبدیل شدهاند.
هوش مصنوعی: جان دشمنانشان تنها یک جسم بیمحتواست، چرا که زیاد بودن نام او فقط به خاطر رنگ و لعاب است.
هوش مصنوعی: او به خاک پیوست و تمام خاک گردید، و این (نمک) به آب پیوست و همه چیز را پاک کرد.
هوش مصنوعی: نمک که از محمد سرچشمه میگیرد، شیرین و خوشمزه است و آن داستان با نمک او نیز واضحتر و شیواتر از هر چیز دیگری است.
هوش مصنوعی: این نمک به یادگار مانده از اوست، با دقت آن کسانی که از او به ارث بردهاند را جستجو کن.
هوش مصنوعی: قبل از تو کسی نمیتواند خود را شسته و پاک جلوه دهد، چرا که هیچکس به اندازه تو ارزش ندارد. جان من همواره به فکر و اندیشه توست.
هوش مصنوعی: اگر خود را به ظاهر و جسم محدود کنی، در واقع به روح و جان خود دسترسی نداری و از آن محروم هستی.
هوش مصنوعی: این شاعر به بررسی ویژگیهای جسم و روح پرداخته است. او میگوید که تمام توصیفها و صفاتی که به جسم انسان نسبت داده میشود، در واقع نمیتواند به ذات و ماهیت واقعی جان و روح اشاره کند، زیرا روح از عالم دیگری است و با این توصیفها محدود نمیشود.
هوش مصنوعی: چشمانت را به نور خالص پادشاه بگشا تا فکر نکنی که خودت فقط میتوانی ببینی.
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که در حالتی از غم و شادی، همهچیز به همین شکل است. همچنین، سوالی مطرح شده است دربارهی عدم، که به چه صورت در گذشته و آینده وجود دارد یا خودش را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: امروز روز بارانی است، برو و تا شب بمان، نه از این باران که مربوط به حال است، بلکه از آن باران که مربوط به آینده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.