سؤال کرد که «از نماز فاضلتر چه باشد؟» یک جواب آنکه گفتیم «جان نماز به از نماز» مع تقریره جواب دوم که «ایمان به از نماز است زیرا نماز پنج وقت فریضه است و ایمان پیوسته و نماز به عذری ساقط شود و رخصت تأخیر باشد. و تفضیلی دیگر هست ایمان را بر نماز که ایمان به هیچ عذری ساقط نشود و رخصت تأخیر نباشد و ایمان بینماز منفعت کند و نماز بیایمان منفعت نکند همچون نماز منافقان. و نماز در هر دینی نوع دیگرست و ایمان به هیچ دینی تبدّل نگیرد. احوال او و قبله او و غیره متبدّل نگردد و فرقهای دیگر هست به قدر جذب مستمع ظاهر شود؛ مستمع همچون آرد است پیش خمیرکننده، کلام همچون آب است در آرد؛ آن قدر آب ریزد که صلاح اوست.
چشمم به دگر کس نگرد من چه کنم؟
از خود گله کن که روشناییش توی
«چشمم به دگر کس نگرد» یعنی مستمعِ دیگر جوید جز تو من چه کنم روشناییش تویی بدین سبب که تو با تویی از خود نرهیدهای تا روشناییت صدهزار تو بودی. حکایت: شخصی بود سخت لاغر و ضعیف و حقیر همچون عصفوری سخت حقیر در نظرها چنانک صورتهای حقیر او را حقیر نظر کردندی و خدا را شکر کردندی اگرچه پیش از دیدن او متشکیّ بودندی از حقارت صورت خویش؛ و با این همه درشت گفتی و لافهای زفت زدی و در دیوان ملک بودی و وزیر را آن درد کردی و فرو خوردی تا روزی وزیر گرم شد و بانگ برآورد که « اهل دیوان ! این فلان را از خاک برگرفتیم و بپروردیم و به نان و خوان و نانپاره و نعمت ما و ابای ما کسی شد به اینجا رسید که تا مرا چُنینها گوید» در روی او برجست و گفت: «ای اهل دیوان و اکابر دولت و ارکان، راست میگوید به نعمت و نان ریزهی او و ابای او پرورده شدم و بزرگ شدم لاجرم بدین حقیری و رسواییام؛ اگر به نان و نعمت کسی دیگر پرورده شدمی! بودی که صورتم و قامتم و قیمتم به ازین بودی! او مرا از خاک برداشت لاجرم همیگویم که یَا لَیْتَنِیْ کُنْتُ تُرَابَاً و اگر کسیم از خاک برداشتی چنین اضحوکه نبودمی » اکنون مریدی که پرورش از مرد حق یابد روح او را پاک و پاکی باشد. و کسی که از مزوّری و سالوسی پرورده شود و علم ازو آموزد همچون آن شخص حقیر و ضعیف و عاجز و غمگین و بیبیرون شو از ترددهّا باشد و حواس او کوته بود وَالَّذِیْنَ کَفَرُوْا اَوْلِیَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّوْرِ اِلَی الظُّلُمَاتِ. در سرشت آدمی همه علمها در اصل سرشتهاند که روح او مُغیّبات را بنماید چنانک آب صافی آنچ در تحت اوست از سنگ و سفال و غیره و آنچ و آنچ بالای آنست همه بنماید عکس آن. در گوهر آب این نهاد است بیعلاجی و تعلیمی. لیک چون آن آمیخته شد با خاک یا رنگهای دیگر آن خاصیّت و آن دانش ازو جدا شد و او را فراموش شد. حقّ تعالی انبیا و اولیا را فرستاد همچون آب صافی بزرگ که هر آب حقیر را و تیره را که درو درآید از تیرگی و از رنگ عارضی خود برهد؛ پس او را یاد آید چو خود را صاف بیند بداند که «اوّل من چنین صاف بودهام به یقین» و بداند که آن تیرگیها و رنگها عارضی بود. یادش آید حالتی که پیش ازین عوارض بود و بگوید که «هذَا الَّذِی رُزِقْنَا مُنْ قَبْلُ». پس انبیا و اولیا مذکرّان باشند او را از حالت پیشین نه آنکه در جوهر او چیزی نو نهند. اکنون هر آب تیره که آن آب بزرگ را شناخت که من ازویم و از آنِ ویم، درآمیخت. و این آب تیره که آن آب را نشناخت و او را غیرِخود دید و غیرِ جنس دید؛ پناه به رنگها و تیرگیها گرفت تا با بحر نیامیزد و از آمیزش بحر دورتر شود. چنانک فرمود فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا اِیْتَلَفَ وَمَاتَنَاکَرَ مِنْهَا اِخْتَلَفَ و ازین فرمود لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُوْلٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ یعنی که آب بزرگ جنس آب خرد است و از نفس اوست و از گوهر اوست و آنچ او را از نفس خود نمیبیند آن تناکر از نفس آب نیست قرین بدیست با آب که عکس آن قرین برین آب میزند و او نمیداند که رمیدن من ازین آب بزرگ و بحر از نفس منست یا از عکس این قرین بد، از غایت آمیزش. چنانکه گِلخوار نداند که «میل من به گل از طبیعت من است یا از علّتی که با طبع من درآمیخته است؟» بدانک هر بیتی و حدیثی و آیتی که به استشهاد آرند همچون دو شاهد و دو گواهست واقف بر گواهیهای مختلف. به هر مقامی گواهی دهند مناسب آن مقام چنانکه دو گواه باشند بر وقف خانهای و همین دو گواه گواهند بر بیع دکّانی و همین دو گواه گواهند بر نکاحی در هر قضیّه که حاضر شوند بر وفق آن گواهی دهند صورت گواه همان باشد و معنی دیگر نَفَعَنَا اللهُّ وَاِیاّکُمْ اَللُوْنُ لَوْنُ لَوْنُ الدَّمِ وَالرِّیْحُ رِیْحُ الْمِسْکِ.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن به مقایسه重要یت نماز و ایمان پرداخته شده است. نویسنده بیان میکند که ایمان از نماز فاضلتر است، زیرا نماز یک فریضه است که تنها در زمان معذوریت یا اجازه تأخیر میتواند ساقط شود، در حالی که ایمان همواره ثابت و بدون عذر باقی میماند. ایمان حتی در غیاب نماز نیز دارای ارزش است، در حالی که نماز بدون ایمان هیچ منفعتی ندارد.
سپس به حکایت شخصی ضعیف پرداخته میشود که در دیوان بزرگ شده است و طعنهای به حقارت صورت خود میزند. این حکایت نمایانگر آن است که پرورش یافتن از فردی بزرگ و با ایمان، روح و باطن انسان را تقویت میکند. برعکس، اگر کسی از فردی ریاکار و فریبکار آموخته باشد، به فردی حقیر و بیارزش تبدیل میشود.
در ادامه، این متن به علم و دانش در وجود انسان میپردازد و این که این علم در نهاد انسان سرشته شده است. خویشتنپارهای که از تیرگیها و عوارض دنیا دور شود، به یاد خود واقعیاش بازمیگردد. در نهایت، به پیامبران و اولیا اشاره میشود که همچون آب صاف، انسانها را به حالت پاک خود بازمیگردانند.
هوش مصنوعی: سؤال شد که «چی چیز بالاتر از نماز است؟» یکی از پاسخها این است که «جان نماز از خود نماز بهتر است». پاسخ دیگر این است که «ایمان از نماز بالاتر است، زیرا نماز در پنج وقت واجب است ولی ایمان دائمی است و ممکن است نماز به دلیل عذر باطل شود و تأخیر آن رخصت دارد. اما ایمان هیچگاه باطل نمیشود و هیچ رخصتی برای تأخیر ندارد و ایمان بدون نماز نیز مفید است، در حالی که نماز بدون ایمان فایدهای ندارد، مانند نماز منافقان. همچنین نماز در هر آیینی نوع خاصی دارد و ایمان هیچگاه با دینی تغییر شکل نمیدهد، همچنانکه احوال و قبله او و دیگر مسائل تغییر نمیکند. تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد که بسته به میزان توجه شنونده، قابل درک است؛ شنونده مانند آردی است که پیش خمیرکننده قرار دارد و کلام مانند آبی است که بر آرد ریخته میشود و باید به اندازه مناسب و لازم باشد.
هوش مصنوعی: چشمم به هیچ کس دیگری نمیافتد، چه باید بکنم؟ باید از خودم گله کنم که روشنایی زندگیام فقط تو هستی.
هوش مصنوعی: من به کسی جز تو نگاه نمیکنم، چرا که تو تنها روشنایی من هستی و این به دلیل آن است که تو از خود دور نشدهای و روشناییات بینهایت است. داستانی است درباره شخصی که بسیار لاغر و ضعیف بود و به نظر همه حقیر میآمد؛ به طوری که خیلیها از دیدن او شکرگزاری میکردند که حداقل قبیله یا خانوادهاش را داشتهاند. این فرد در دیوان حضور داشت و برخی به او تهمت میزدند. روزی وزیر برآشفت و گفت که او را با لطف و نعمت خود پرورش دادهاند و حالا اینطور با او صحبت میکند. این فرد در جواب گفت که واقعاً با همین نعمت و غذا بزرگ شده و حقیر و بیارزش مانده است، و اگر از کسی دیگر تغذیه شده بود، مطمئناً او شکل و شمایل بهتری داشت. در نهایت، او نتیجه میگیرد که اگر کسی از خاک برخیزد و بزرگ شود، چیز خندهداری نخواهد بود. فردی که از شخصیت درست و راستینی پرورش یابد، روحی پاک خواهد داشت، اما اگر از فردی فاسد یاد بگیرد، همچون او میشود و از تردید رنج میبرد. حقیقت این است که در ذات انسان همه دانشها وجود دارد، ولی زمانی که با چیزهای دیگر مخلوط میشود، آن دانش را فراموش میکند. خداوند انبیا و اولیا را به مثابه آبی صاف فرستاد تا انسانها را از تیرگیها و آلودگیها رها کنند و به آنها یادآوری کنند که باید به حالت اولیه خود برگردند. درواقع، هر آب تیرهای که حقیقت را بشناسد و به آن متصل شود، میتواند دوباره به صفا و طهارت دست یابد، اما اگر از آن دوری کند، در تیرگی و آلودگی باقی میماند. در نهایت، آنچه در زندگی رخ میدهد و چگونگی ارتباطات انسانها با یکدیگر، به شباهتها و تفاوتها بستگی دارد و هر چیز در جای خود معنا و مفهوم خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.