فصل چهل و یکم - این کسانی که تحصیلها کردند و در تحصیلند میپندارند که اگر اینجا ملازمت کنند علم را فراموش کنند
این کسانی که تحصیلها کردند و در تحصیلند میپندارند که اگر اینجا ملازمت کنند علم را فراموش کنند و تارک شوند؛ بلکه چون اینجا آیند علمهاشان همه جان گیرد. همچنان باشد که قالبی بیجان، جان پذیرفته باشد. اصلِ این همه علمها از آنجاست، از عالم بیحرف و صوت در عالم حرف و صوت نقل کرد، در آن عالم گفت است بیحرف و صوت که وَکَلَّمَ اللهُّ مُوْسی تَکْلِیْماً حق تعالی با موسی علیهاسلام سخن گفت. آخر با حرف و صوت سخن نگفت و به کام و زبان نگفت، زیرا حرف را کام و لبی میباید تا حرف ظاهر شود. تعالی و تقدّس او منزّه است از لب و دهان و کام. پس انبیا را در عالم بیحرف و صوت، گفت و شنود است با حق، که اوهام این عقول جزوی به آن نرسد و نتواند پی بردن. امّا انبیا از عالم بیحرف در عالم حرف میآیند و طفل میشوند برای این طفلان که بُعِثْتُ مُعَلِّماً. اکنون اگرچه این جماعت که در حرف و صوت ماندهاند به احوال او نرسند امّا از او قوّت گیرند و نشو و نما یابند و به وی بیارامند. همچنانکه طفل اگرچه مادر را (نمیداند و) نمیشناسد به تفصیل، امّا به وی میآرامد و قوّت میگیرد و همچنانکه میوه بر شاخ میآرامد و شیرین میشود و میرسد و از درخت خبر ندارد. همچنان از آن بزرگ و از حرف و صوت او اگرچه او را ندانند و به وی نرسند امّا ایشان ازو قوّت گیرند و پرورده شوند. در جمله این نفوس هست که ورای عقل و حرف و صوت چیزی هست و عالمی هست عظیم. نمیبینی که همه خلق میل میکنند به دیوانگان و به زیارت میروند و میگویند «باشد که این آن باشد؟»
راست است، چنین چیزی هست، امّا محلّ را غلط کردهاند، آن چیز در عقل نگنجد اما نه هر چیز که در عقل نگنجد آن باشد. "کُلُّ جَوْزٍ مُدَوَّرٌ وَلَیْسَ کُلُّ مُدَوِّرٍ جَوْز " نشانش آن باشد که گفتیم، اگرچه او را حالتی باشد که آن در گفت و ضبط نیاید امّا از روی عقل و جان قوّت گیرد و پرورده شود و درین دیوانگان که ایشان گردشان میگردند این نیست و از حال خود نمیگردند و به او آرام نمییابند و اگر چه ایشان پندارند که آرام گرفتهاند، آن را آرام نگوییم، همچنانکه طفلی از مادر جدا شد، لحظهای به دیگری آرام یافت، آن را آرام نگوییم، زیرا غلط کرده است. طبیبان میگویند که هرچ مزاج را خوش آمد و مشتهای اوست آن او را قوّت دهد و خون او را صافی گرداند. اما وقتی که بی علّتش خوش آید تقدیراً اگر گِلخوری را گل خوش میآید آن را نگوییم مُصلح مزاج است اگرچه خوشش میآید و همچنین صفراییی را ترشی خوش میآید و شِکر ناخوش میآید آن خوشی را اعتبار نیست زیرا که بنا بر علّت است. خوشی آنست که اوّل پیش از علّت ورا خوش میآید. مثلاً دست یکی را بریدهاند یا شکستهاند و آویخته است، کژ شده، جرّاح آن را راست میکند و بر جای اوّل مینشاند او را آن خوش نمیآید و دردش میکند آنچنان کژش خوش میآید. جرّاح میگوید «تو را اوّل آن خوش میآمد که دستت راست بود و به آن آسوده بودی و چون کژ میکردند متألم میشدی و میرنجیدی، این ساعت اگر تو را آن کژ خوش میآید این خوشی دروغین است این را اعتبار نباشد.» همچنان ارواح را در عالم قدس خوشی از ذکر حق و استغراق در حق بود همچون ملایکه. اگر ایشان بهواسطهٔ اجسام رنجور و معلول شدند و گل خوردنشان خوش میآید نبی و ولی که طبیباند میگویند که «تو را این خوش نمیآید و این خوشی دروغ است، تو را خوش چیزی دیگر میآید، آن را فراموش کردهای؛ خوشی مزاج اصلی صحیحِ تو آنست که اوّل خوش میآمد، این علت ترا خوش میآید تو میپنداری که این خوش است و باور نمیکنی» عارف پیش نحوی نشسته بود، نحوی گفت «سخن بیرون ازین سه نیست: یا اسم باشد یا فعل یا حرف» عارف جامه بدرّید که «واویلتاه، بیست سال عمر من و سعی و طلب من به باد رفت که من به امید آنکه بیرون ازین، سخنی دیگر هست مجاهدهها کردهام تو امید مرا ضایع کردی.» هرچند که عارف به آن سخن و مقصود رسیده بود الّا نحوی را به این طریق تنبیه میکرد.
آوردهاند که حسن و حسین رضی الله عنهما شخصی را دیدند -در حالت طفلی- که وضو کژ میساخت و نامشروع، خواستند که او را به طریق احسن وضو تعلیم دهند. آمدند برِ او که «این مرا میگوید که تو وضوی کژ میسازی، هر دو پیش تو وضو سازیم بنگر که از هر دو، وضوی کی مشروع است؟» هر دو پیش او وضو ساختند، گفت «ای فرزندان، وضوی شما سخت مشروع است و راست است و نیکوست، وضوی منِ مسکین کژ بوده است». چندانکه مهمان بیش شود خانه را بزرگتر کنند و آرایش بیشتر شود و طعام بیش سازند. نمیبینی که چون طفلک را قدک او کوچک است اندیشهٔ او نیز که مهمان است لایق خانه قالب اوست غیر شیر و دایه نمیداند و چون بزرگتر شد مهمانان اندیشهها افزون شوند از عقل و ادراک و تمیز و غیره؛ خانه بزرگتر گردد و چون مهمانان عشق آیند در خانه نگنجند و خانه را ویران کنند و از نو عمارتها سازند، پردههای پادشاه و بردابرد پادشاه و لشکر و حشم او در خانهٔ او نگنجد و آن پردهها لایق این در نباشد. آن چنان حشم بیحد را مقام بیحد میباید و آن پردهها را چون درآویزند همه روشناییها دهد و حجابها بردارد و پنهانها آشکار گردد. به خلاف پردههای این عالم که حجاب میافزاید این پرده بعکس آن پردههاست.
اِنِّی لَاَشْکُوْ خُطُوْباً لااُعَینُّهَا
لِیَجْهَلَ النّاسُ عَنْ عُذْریْ وَعَنْ عَذَلِی کَالشَّمْعِ یَبْکی وَلَایُدْری اَعَبْرَتُهُ
مِنْ صُحْبةِّ النّارِ اَمْ مِنْ فُرْقَةِ العَسَلِ
شخصی گفت که این را قاضی ابومنصور هروی گفته است. گفت قاضی منصور پوشیده گوید و تردّد آمیز باشد و متلوّن. امّا منصور برنتافت پیدا و فاش گفت. همه عالم اسیر قضااند و قضا اسیر شاهد. شاهد پیدا کند و پنهان ندارد. گفت صفحهای از سخنان قاضی بخوان. بخواند، بعد از آن فرمود که خدا را بندگانند که چون زنی را در چادر بینند حکم کنند که «نقاب بردار تا روی تو ببینیم که چه کسی و چه چیزی، که چون تو پوشیده بگذری و ترا نبینیم مرا تشویش خواهد بودن که این کی بود؟ و چه کس بود؟ من آن نیستم که اگر روی ترا ببینم بر تو فتنه شوم و بستهٔ تو شوم، مرا خدا دیرست که از شما پاک و فارغ کرده است، از آن ایمِنَم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه شوید، الّا اگر نبینم در تشویش باشم که چه کس بود!» به خلاف طایفهٔ دیگر که اهل نفساند اگر ایشان روی شاهدان را باز بینند فتنهٔ ایشان شوند و مشوّش گردند پس در حق ایشان آن به که رو باز نکنند تا فتنهٔ ایشان نگردد و در حق اهل دل آن به که رو باز کنند تا از فتنه برهند. شخصی گفت در خوارزم شاهدان بسیارند چون شاهدی ببینند و دل برو بندند بعد ازو، ازو بهتر بینند؛ آن بر دل ایشان سرد شود. فرمود اگر بر شاهدان خوارزم عاشق نشوند آخر بر خوارزم عاشق باید شدن که درو شاهدان بیحدند و آن خوارزم فقرست که درو خوبان معنوی و صورتهای روحانی بیحدند که به هرکه فروآیی و قرار گیری دیگری رو نماید که آن اوّل را فراموش کنی الی مالانهایه. پس بر نفس فقر عاشق شویم که درو چنین شاهدانند.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به بررسی رابطه بین علم و تجربه و نقش انبیا در انتقال علم از عالم بیحرف و صوت به عالم مادی میپردازد. نویسنده بیان میکند که افرادی که در علم تحصیل کردهاند، ممکن است تصور کنند که با ورود به زندگی عملی و تارک شدن از علم، آن را فراموش میکنند. اما در واقع، علمشان جان میگیرد و با حضور در عالم مادی، همچون قالبی که جان دارد، تقویت میشود.
نویسنده خاطرنشان میکند که علم واقعی و فهم عمیق از خداوند در عالم غیرمادی و بیحرف وجود دارد و انبیا به عنوان معلمانی از آن عالم به میان بشر آمدهاند. حتی اگر افراد عادی نتوانند به آن علم دست یابند، از طریق انبیا و آموزشهای آنان، میتوانند رشد و نشو و نما پیدا کنند.
نویسنده همچنین به این نکته میپردازد که بسیاری از افراد به چیزهایی روی میآورند که نتوانند درک کنند. همچنین تأکید میکند که خوشیهای ظاهری و زودگذر نمیتواند نشاندهنده خوشی واقعی باشد و باید به عمق حقیقت نگریسته شود. در نهایت، از قصههایی استفاده میکند تا نشان دهد که درک عمیقتری از زندگی و علم ممکن است تنها از طریق جستجوی قلبی و معنوی به دست آید.
هوش مصنوعی: افرادی که در حال تحصیل هستند یا تحصیلات خود را به پایان رساندهاند، تصور میکنند که اگر در محیطی مشغول به کار شوند، شاید نتوانند علم خود را حفظ کنند و آن را فراموش کنند. اما در واقع، زمانی که به این محیطها میآیند، علم آنها جان تازهای میگیرد. به نوعی، مانند یک قالب خالی که جان میگیرد. منبع تمامی این علوم از عالم بدون کلام و صدا سرچشمه میگیرد. در آن عالم، ارتباط با حق به گونهای دیگر است؛ کلام و صدایی وجود ندارد و خداوند با موسی بدون کلام برقراری سخن میکند. او از لبی و زبان برای بیان استفاده نمیکند، زیرا او برتر از این است که به وسایل مادی نیاز داشته باشد. انبیا نیز از این عالم بدون کلام به عالم کلام میآیند تا برای انسانها آموزش دهند. اگرچه بسیاری از افراد ممکن است به عمق این مسائل پی نبرند، اما از این علوم و ارتباطات الهی بهرهمند میشوند و به رشد و پرورش خود ادامه میدهند، حتی اگر نتوانند خالق را بشناسند. همانطور که یک کودک بدون شناخت کامل مادرش، از او آرامش و قوت میگیرد، انسانها نیز از وجود این علوم ناپیدا بهرهمند میشوند. به طور کلی، در وجود ما چیزی فراتر از عقل و کلام و صدا وجود دارد و جهانی عظیمتر هست. همچنین، ما شاهد آن هستیم که مردم به سمت دیوانگان گرایش دارند و میروند تا آنها را زیارت کنند و از خود میپرسند که آیا ممکن است آنان درک کنندهی حقیقت باشند یا نه؟
هوش مصنوعی: بله، چنین مواردی وجود دارد، اما ممکن است مکان آن اشتباه تشخیص داده شده باشد. اگر چیزی در عقل انسان جای نگیرد، نباید اینطور فهمید که هر چیزی که در عقل نمیگنجد، ضروری است. به بیان دیگر، اگرچه ممکن است برخی حالات وجود داشته باشد که نتوان به راحتی بیان کرد، اما عقل و روح انسان از آنها قوت میگیرد و رشد میکند. در مقابل، افرادی که در جو خود سیر میکنند و به حالتهای خود عادت کردهاند، واقعا آرامش ندارند، حتی اگر خودشان فکر کنند که آرام شدهاند. این مانند یک کودک است که از مادرش جدا میشود و لحظهای با فرد دیگری آرام میشود، اما این آرامش واقعی نیست. پزشکان میگویند که هر چیزی که به مزاج کسی خوش بیاید، اگر به علت مناسبی باشد، به او قوت میدهد. اما اگر خوشی بدون علت در نظر گرفته شود، نمیتوان به این احساس اطمینان کرد. به عنوان مثال، اگر دست کسی بریده یا شکسته شده باشد، جراح آن را به حالت اول برمیگرداند و ممکن است فرد به حس کج بودن آن آدی احساس خوشایندی کند. جراح به او میگوید که احساس خوشایند واقعی زمانی است که دست در حالت صحیح خود باشد. از این رو، اگر روحها در درجه اول از ذکر خدا و توجه به آن خوشحال شوند و به خاطر وجود اجسام در حال رنج باشند، پزشکان روح میگویند که این خوشحالی واقعی نیست. در نهایت، عارف و نحوی به گفتگویی مینشینند که نحوی به قوانین صرف و نحو اشاره میکند و عارف با شنیدن این حرف به شدت ناراحت میشود و احساس میکند که تمام تلاشهایش بینتیجه بوده است، هرچند که او به حقیقتی رسیده است.
هوش مصنوعی: حسن و حسین رضی الله عنهما فردی را دیدند که در کودکی وضو را بهدرستی انجام نمیداد. آنها تصمیم گرفتند که او را به شیوهای درست وضو گرفتن آموزش دهند. به این منظور، به او گفتند که ما نیز وضو میسازیم تا ببینی کدام یک از ما وضوی صحیحتری دارد. بعد از وضو گرفتن، آن پسر بچه متوجه شد که وضوی آنها صحیح و نیکو است، در حالی که وضوی خودش مشکل داشت. این موضوع به تغییر و تحول در زندگی و افکار انسان نیز اشاره دارد. وقتی فردی جوان است، افکارش محدود به نیازهای اولیهاش است و مثل یک مهمان در خانهای کوچک است. اما با گذشت زمان و بزرگتر شدن، افکار و نیازهایش نیز گسترش مییابد و با توجه به رشدش، به مکان و فضاهای بزرگتری نیاز دارد. انسانهای بزرگتر نیاز به محیطهایی دارند که بتوانند در آنها احساس راحتی کنند و همهی جوانب زندگیشان را بگنجانند. در واقع، پردههایی که برای انسانها در این دنیا وجود دارد، حجابهایی هستند که ادامهدار و محدودکنندهاند، در حالی که پردههای واقعی میتوانند دروازهای به روشنایی و شناخت عمیقتر از زندگی باشند.
هوش مصنوعی: من از مشکلاتی شکایت دارم که نمیتوانم نجاتم دهم.
هوش مصنوعی: تا مردم درباره عذر من و احساساتم ناآگاه بمانند، مانند شمعی که میسوزد و در حال اشک ریختن است، اما نمیداند آیا اشکهایش نشانهی معنایی است یا نه.
هوش مصنوعی: آیا در کنار آتش هستی یا در نزدیکی عسل؟
هوش مصنوعی: شخصی گفت که قاضی ابومنصور هروی این مطلب را بیان کرده است. او گفت که قاضی منصور به گونهای اشاره میکند که هم محافظهکارانه و هم مشکوک باشد و گاهی هم متلون. اما منصور در این مورد به صراحت نظر خود را بیان کرده است. او گفت که همه انسانها تحت تأثیر قضا و قدر هستند و قضا نیز به شاهدان وابسته است. نشانگر باید آشکار باشد و خود را پنهان نکند. او ادامه داد که قاضی توضیح داده است که اگر کسی زنی را در چادر ببیند، در حکم او باید بگوید «نقاب از چهرهات بردار تا ببینیم که چه کسی هستی و چه ویژگیای داری، زیرا اگر تو با حجاب از کنار من بگذرای، برایم نگرانی به وجود میآید که آن شخص کیست و چه خصوصیاتی دارد.» او اضافه کرد که خود را از فتنهها و وسوسهها حفظ کرده است و میداند که در صورت دیدن او چه نوع افکاری به سراغش میآید. در مقابل، افرادی که به دنیا وابستهاند، اگر چهره شاهدان را ببینند دچار فتنه و اضطراب میشوند و به همین دلیل بهتر است که به روی آنها چشم نبندند. اما برای اهل دل بهتر است که چهرهها را ببینند تا از فتنهها دور بمانند. شخصی گفت در خوارزم شاهدان زیادی وجود دارند که اگر شخصی به یکی از آنها دل ببندد، از آن بهتر را میتواند ببیند و این باعث میشود که دل او سرد شود. او ادامه داد که اگر کسانی در خوارزم عاشق شاهدان نشوند، برایشان توانایی عشق ورزیدن به خوارزم ضروری است، زیرا در آنجا شاهدان بسیاری وجود دارند و خوارزم مکانی است که در آن خوبان معنوی و روحانی بیشماری یافت میشوند. بنابراین، باید به عشق فقر گرایش داشته باشیم که در آن شاهدان ویژهای حضور دارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.