فصل بیست و هفتم - اوراد طالبان و سالکان ان باشد که به اجتهاد و بندگی مشغول شوند
اوراد طالبان و سالکان آن باشد که به اجتهاد و بندگی مشغول شوند و زمان را که قسمت کرده باشند در هر کاری تا آن زمان موکّل شود ایشان را همچون رقیبی، به حکم عادت [بدان کار کشد] مثلاً چون بامداد برخیزد آن ساعت به عبادت اولیتر که نفس ساکنتر است و صافیتر، هرکس بدان نوع بندگی که لایق او باشد و اندازهٔ نفس شریف او میکند و بجا میآرد وَ اِناّ لَنَحْنُ الصَّافوْنَ وَ اِنَّا لَنَحْنُ المُسَبِّحُوْنَ . صدهزار صف است هرچند که پاکتر میشود پیشتر میبرند و هرچند کمتر میشود به صف ِ پستر میبرند؛ که اَخرُّوْهُنَّ مِنْ حَیْثُ اَخَّرَهُّنَ اللهُّ . این قصّه دراز است و ازین دراز هیچ گزیر نیست هرکه این قصّه را کوتاه کرد عمر خود را و جان خود را کوتاه کرد اِلّا مَنْ عَصَمَ اللّهُ . و امّا اوراد واصلان به قدر فهم میگویم؛ آن باشد که بامداد، ارواح ِ مقدس و ملایکهٔ مطهر و آن خلق که لایَعْلَمُهُمْ اِلَّا اللهُّ که نام ایشان مخفی داشته است از خلق از غایتِ غیرت، به زیارت ایشان بیایند وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُوْنَ فِیْ دِیْنِ اللّهِ وَ الْمَلَائِکَةُ یَدْخُلُوْنَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بَابٍ. تو پهلوی ایشان نشستهای و نبینی و از آن سخنها و سلامها و خندهها نشنوی و این چه عجب میآید که بیمار در حالت نزدیک مرگ خیالات بیند که آنکه پهلوی او بوَد خبر ندارد و نشنود که چه میگوید. آن حقایق هزار بار از این خیالات لطیفتر است و این تا بیمار نشود نبیند و نشنود و آن حقایق را تا نمیرد پیش از مرگ نبیند. آن زیارتکننده که احوال نازکی اولیا را میداند و عظمت ایشان را و آنچ در خدمت او از اول بامداد چندین ملایک و ارواح مطهر آمدهاند بیشمار توقف میکند تا نباید که در میان چنان اوراد درآیند شیخ را زحمت باشد چنانک غلامان به در ِسرای پادشاه حاضر شوند هر بامداد، وردشان آن باشد که هر یک را مقامی معلوم و خدمتی معلوم و پرستشی معلوم، بعضی از دور خدمت کنند و پادشاه دریشان ننگرد و نادید آرد الا بندگانِ پادشاه بینند که فلان، خدمت کرد. چون پادشاه شد ورد او آن باشد که بندگان بیایند به خدمت وی از هر طرفی، زیرا بندگی نماند تَخَلَّقُوْا بِاخْلَاق اللهِّ حاصل شد کُنْتُ لَهُ سَمْعاً وَ بَصراً حاصل گشت و این مقامی است سخت عظیم؛ گفتن هم حیف است که عظمت آن به عین و ظی و میم و تی در فهم نیاید. اگر اندکی از عظمت آن، راه یابد نه عین و نه مخرج حرف عین مانَد نه دست مانَد و نه همّت مانَد. از لشکرهای انوار، شهر ِ وجود خراب شود اِنَ الْمُلوُکَ اِذَا دَخَلِوْا قَرْیَةً اَفْسَدُوْهَا . شتری در خانهی کوچک در آید خانه ویران شود امّا در آن خرابی هزار گنج باشد. (شعر) گنج باشد به موضع ویران سگ بوَد سگ بجای آبادان. و چون شرح مقام سالکان را دراز گفتیم شرح احوال واصلان را چه گوییم؟ الا آن را نهایت نیست این را نهایت هست؛ نهایت سالکان وصال است؛ نهایت واصلان چه باشد؟ آن وصلی که آن را فراق نتواند بودن. هیچ انگوری باز غوره نشود و هیچ میوهٔ پخته باز خام نگردد. (شعر) حرام دارم با مردمان سخن گفتن و چون حدیث تو آید سخن دراز کنم. واللهّ دراز نمیکنم کوته میکنم. (شعر) خون میخورم و تو باده میپنداری جان میبری و تو داده میپنداری. هرک این را کوتاه کرد چنان بود که راه راست را رها کند و راه بیابان مهلک گیرد که فلان درخت نزدیک است.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن دربارهی اهمیت عبادت و توجه به اوقات مختلف روز برای رسیدن به کمال معنوی است. در این نوشته، به سالکان و طالبان اشاره شده که با اجتهاد و بندگی، خود را آماده میکنند تا از فیض الهی بهرهمند شوند. صبحگاه، زمانی مناسب برای عبادت و نزدیکی به خداوند است زیرا در این زمان، نفس انسان پاکتر است.
همچنین، به حضور ملایکه و روحهای مقدس در کنار سالکان اشاره شده و تأکید میشود که این افراد از مقام اولیا و عظمت آنها در خدمت خدایی آگاه هستند. در اینجا، نویسنده به تفاوت میان سالکان و واصلان میپردازد و میگوید که درک و فهم واصلان از حقایق، بسیار عمیقتر از آن چیزی است که سالکان قادر به درک آن هستند.
نهایتاً، نوشته به عظمت مقام افرادی اشاره میکند که در بندگی و عبادت به مقام رفیع نزدیک میشوند و از آن به سختی میتوان سخن گفت، زیرا این مقامات به طور کامل قابل وصف نیستند. در کل، متن تأکید دارد بر اینکه انسان باید در مسیر بندگی خود کوشا باشد و از سیر و سلوک معنوی غافل نشود.
هوش مصنوعی: اوراد و دعای طالبان و سالکان به این معناست که باید به اجتهاد و بندگی مشغول شوند و زمان را بین کارهای مختلف تقسیم کنند. مثلاً وقتی که صبح بیدار میشوند، باید در آن ساعت به عبادت بپردازند، زیرا نفس در آن زمان آرامتر و خالصتر است. هر شخص باید به نوعی بندگی که شایسته اوست، عمل کند. در این میان، صفهایی از مخلوقات مقدس و فرشتگان به زیارت آنها میآیند و این افراد نمیتوانند این مشاهدات را درک کنند، همچنان که بیمار در آستانه مرگ نمیتواند حرفهای اطرافیانش را بشنود. این تجلیات حقیقتی به مراتب عمیقتر از خیالات است. کسانی که از حال بزرگواران آگاه هستند، نمیتوانند در میان این اوراد درآیند و باید منتظر بمانند. بندگانی که در حضور پادشاهان هستند، هر یک با وظایف مشخصی به خدمت میآیند و پادشاه از آنها غافل است، اما بندگان او میفهمند که چه کسی خدمت کرده است. این مقام بسیار عظیم است و توصیف آن به راحتی ممکن نیست. اگر کمی از عظمت این مقام درک شود، دیگر تعابیر عادی در خور آن نخواهد بود. همانطور که ورود پادشاهان به یک قریه آن را خراب میکند، در این جا نیز نورانیت میتواند وجود را دگرگون کند. در این ویرانیها ممکن است گنجهایی نهفته باشد. وقتی که درباره مقام سالکان صحبت میکنیم، در مورد واحلان هم نمیتوان به سادگی سخن گفت. نهایتی برای وصال وجود ندارد و تنها آن وصالی که جدایی در آن راهی ندارد، باقی میماند. این حقیقت نه قابل بازگشت است و نه همراه با ابهام. هر کس بخواهد این موضوع را کوتاه کند، همچون کسی است که راه راست را رها کرده و به بیراهه میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.