با بلبل مسکین گل و بیداد و دگر هیچ
وز زحمت گل بلبل و فریاد و دگر هیچ
مرغان چمن حلقه به گرد گل و نسرین
مرغ قفس و صحبت صیاد و دگر هیچ
آن شمع سر صحبت پروانه ندارد
کاهی کند از سوختگان یاد و دگر هیچ
من کودک عاشق ستم مکتب عشقم
دارم هوی سیلی استاد و دگر هیچ
فرهاد جگرخسته و دلجویی شیرین
شیرین و جگرکاوی فرهاد و دگر هیچ
گردم چو غبار از ستم حادثه خواهم
آرد به سر کوی توام باد و دگر هیچ
ماراست ز برگ سفر و ساز ره عشق
همچون جرس قافله فریاد و دگر هیچ
در پهلوی عاشق دل ویرانه و صد گنج
در سینه زاهد دل آباد و دگر هیچ
زان مه که رخش انجمنافروز نشاطست
مشتاق من و خاطر ناشاد و دگر هیچ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احوال بلبل و گل صحبت میکند و به ناله و درد دل بلبل از زحمت عشق و زیبایی میپردازد. مرغان چمن در کنار گل و نسرین گرد هم آمدهاند، اما بلبل در قفس و در حال صحبت با صیاد است. شاعر اشاره میکند که شمعی که در کنار پروانه است، به یاد سوختگان نمیافتد و تنها میسوزد. او خود را کودک عاشق میداند که تحت ستم عشق است و تنها صدای استاد را میشنود. همچنین به داستان فراد و شیرین اشاره میکند و از دل شکسته فرهاد سخن میگوید. شاعر خود را مانند غباری میبیند که به سوی معشوق میوزد و در نهایت به عشق و ناامیدی و حسرت خود اشاره میکند. در مجموع، شعر بیانگر حسرت، عشق و فراق است.
هوش مصنوعی: در این متن، شاعر به حال بلبل و غم و اندوهی که از درد و رنج گل دارد، اشاره میکند. بلبل به خاطر عشقش به گل، مشغول زاری و فریاد است، اما به غیر از این، هیچ چیز دیگری وجود ندارد که به آن اشاره کند. در واقع، فریاد و ناراحتی بلبل تنها خبر از مصیبت و بیرحمی دنیا میدهد.
هوش مصنوعی: پرندگان سبزهزار دور گل و گلسرخ جمع شدهاند و درون قفس، مرغی است که صحبت صیاد را میشنود و غیر از این چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: شمعی که در کنار پروانه نیست، به یاد سوختگانش گاهی میافتد و دیگر هیچ احساسی ندارد.
هوش مصنوعی: من یک کودک عاشق هستم که در عشق، تحت فشار و سختیهای فراوانی قرار دارم. در این مسیر، فقط درد و رنج را از معلم خود دریافت کردهام و هیچ چیز دیگری برایم مهم نیست.
هوش مصنوعی: فرهاد با درد و رنجی در دل، به سراغ شیرین میرود که او با مهربانی و توجهش، دل او را آرام کند. فرهاد در این وضعیت، به جز عشق شیرین، چیز دیگری نمیخواهد.
هوش مصنوعی: گردن من مانند غبار است که از سختیهای زندگی به سراغ تو میآید و تنها باد و هیچ چیز دیگری همراه من نیست.
هوش مصنوعی: عشق مانند صدای زنگ قافله است که از برگ سفر به ما میرسد؛ هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: عاشق با دل خراب و ویران خود، ذخایر زیادی از عشق و احساسات را در دل خود دارد، در حالی که زاهد با دل پررنگ و آبادش، جز یک زندگی ساده و بیسر و صدا چیزی نمیخواهد.
هوش مصنوعی: از آن ماهی که چهرهاش روشناییبخش مجلسهاست، من علاقهمندم و دلم شاد نیست و دیگر هیچ چیز نمیخواهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما وشکن دامی و فریاد و دگر هیچ
فریاد زبی رحمی صیاد و دگر هیچ
صیاد جفا پیشه اسیران قفس را
ایکاش دهد رخصت فریاد و دگر هیچ
در خلوت دل پرده نشین نیست بجز تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.