آنکه با من همنشین در عشق جانان من است
کیست غیر از دل که آنهم دشمن جان من است
نیست با کم از سیه بختی که داغ عشق او
روز و شب مهر منیر و ماه تابان من است
گشته روزم تیره زان زلف و گواه دعویم
خاطر آشفته و حال پریشان من است
بندی عشقم چه میخوانی ز زندانم به باغ
کنج زندان باغ و طرف باغ زندان من است
تا درین گلزار خاری هست از جورش چو گل
چاک مشتاق از گریبان تا به دامان من است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شخصی است که به شدت درگیر عشق و دلبستگی به معشوق خود است، اما همین عشق باعث درد و رنج او شده است. شاعر از دل و احساسات آشفتهاش سخن میگوید و اشاره میکند که عشقش او را به زندانی تشبیه کرده که در آن گرفتار است. در نهایت، او از وجود خاری در گلزار عشقش صحبت میکند که نشاندهندهی سختیها و چالشهای ناشی از این عشق است. به طور کلی، این شعر بیانکنندهی تضاد میان عشق و رنج است.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق محبوب من با من همراه است، جز دل من کیست که خود نیز دشمن جان من به شمار میآید؟
هوش مصنوعی: سیه بختی هیچ فرقی با کمبود نیست، زیرا عشق او دائماً مانند نور و ماه در زندگی من وجود دارد و مرا روشن میکند.
هوش مصنوعی: روزهایم به خاطر زلفهای تو تاریک شده و دلم درگیر دعوا و اختلاف است. حال من آشفته و پریشان است.
هوش مصنوعی: عاشقم و تو چه میدانی از حال و روز من در این زندان؛ من در دل این زندان، فضای باغی را دارم که همه زیباییها و طرفهایش به من مربوط میشود.
هوش مصنوعی: در این بوستان، به خاطر وجود خارها، من هم مثل گلی که آرزویش را دارم، از غم و اندوه به شدت ناله میزنم، چون این درد و رنج بر من سایه افکنده و تا زمانی که خشمی وجود دارد، من نیز در درونم دچار زخم و آسیب هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که آتش افکند درخلق جانان من است
وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است
تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است
کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است
عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان
[...]
گر رقیبش دشمن جان است رضوان من است
ورهمه مالک بود در راه او جان من است
آب حیوانی کزو شد زنده ی جاوید خضر
گر زمن پرسند خاک کوی جانان من است
من چه غم دارم اگر بر چشم اهل روزگار
[...]
آن سوار کج کله کز ناز سلطان من است
بس خرابی ها کز او، در جان ویران من است
خون من در گردنم، کامروز دیدم روی او
چنگ من فردای محشر هم به دامان من است
هر که در جا حور دارد، خانه پندارد بهشت
[...]
دیوانهام وین عقل کل طفل دبستان من است
روحالقدس بر لوح دل کمتر ثنا خوان من است
تا مشتری شد دلبرم فارغ ز حوض کوثرم
مه را گریبان میدرم، مه در گریبان من است
من چون خلیفه زادهام، اندر ولایت حاکمم
[...]
این همه خونابه کاندر چشم گریان من است
گشته پیدا از جراحت های پنهان من است
قاصدی کاید ز جانان بهر قتل دیگری
قاصد جانان مگو کو قاصد جان من است
پرده از راز دلم چون غنچه برخواهد گرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.