خوش آن ساعت که یار از لطف گردد همنشین ما را
برآید جان و دل ز امید و بیم مهر و کین ما را
خوشی و ناخوشی وصل و هجر اوست ما را خوش
که گاهی دوست میخواهد چنان گاهی چنین ما را
به شکر این که داری جمع ساز و برگ نیکویی
تهی دامن مران از خرمنت چون خوشهچین ما را
مذاق ما ز شهد وصل شیرین کن بگو تاکی
پسندی تلخکام از حسرت این انگبین ما را
من و مشتاق نتوانیم رفتن از درت کانجا
وفا برپای دلبسته است بند آهنین ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شادی و غم ناشی از عشق و دوستی است. شاعر از خوشی و ناخوشی ناشی از حضور و غیاب یار سخن میگوید و به ارتباط پیچیدهای که در عشق وجود دارد اشاره میکند. او از دلایل شکرگزاری به خاطر زیباییهای زندگی سخن میگوید و از تلخیهای عشق و حسرت برمیآید. در نهایت، شاعر تأکید میکند که او و معشوقش نمیتوانند از در عشق جدا شوند، زیرا وفاداری و وابستگی عاطفی آنها را به هم متصل کرده است.
هوش مصنوعی: در آن لحظهی خوش وقتی است که محبوب به لطف خود همراه ما شود. در آن زمان، زندگی و احساسات ما از امید و ترس عشق و دشمنی سرشار خواهد شد.
هوش مصنوعی: خوشی و ناخوشی به داشتن ارتباط و جدایی از او بستگی دارد. ما خوشحالیم که گاهی او ما را میخواهد و گاهی هم به شکل دیگری ما را مورد محبت قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به خاطر این که مهارت و زیباییهای خوبی را جمعآوری کردهای، دامن خود را از نعمتهای پر برکت خالی نکن و مانند یک خوشهچین با ما رفتار کن.
هوش مصنوعی: مزۀ شیرین وصال را به ما بچشان و بفرما تا چه زمانی تلخی حسرت این عسل را تحمل میکنی.
هوش مصنوعی: ما و عشقمان نمیتوانیم از درِ تو برویم، چون وفای تو باعث شده دلهای ما به هم وابسته باشند و مانند بند آهنین به هم متصل شدهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مبین به چشم کم ای شوخ نازنین ما را
گدای کوی توام همچنین مبین ما را
هنوز سجدهٔ آدم نکرده بود ملک
که بود گرد سجود تو بر جبین ما را
گذر به تربت ما یار کمتر از همه کرد
[...]
برد آن نامسلمان گر دل و جان اینچنین ما را
نه دل خواهد به جا ماندن مسلمانان به دین ما را
کند آنکس که منع از دیدنت ای نازنین ما را
ببیند گر تو را معذور دارد بعد ازین ما را
به جرم عشقبازی منع ما تا کی کنی زاهد
[...]
نه تنها خال هندویش رباید کفر و دین ما را
بکف زنار گیسویش بود حبل المتین ما را
بکین از جیب فرعونی برآرند ار جهانی سر
کلیم آسا ید بیضا بود در آستین ما را
مهی کز تابش مهرش دهد هر ذره را تابی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.