لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود

گنجور

 
مشتاق اصفهانی

با غیر چو میکشی می ناب

خون شد جگرم زرشگ دریاب

هیهات رهش فتد بمنزل

شد قافله و پیاده در خواب

در بادیه تشنه لب چه سازد

گر جان ندهد ز حسرت آب

رفتیم و کسی ز ما نپرسید

این بود وفای عهد احباب

از کوی مغان کجا رود دل

یک کشتی و صد هزار گرداب

مقصود ز سجده بتان اوست

چشمی بگشا ببین و دریاب

گرنه خم ابروی تو دیده است

بر قبله چراست پشت محراب

از شوق محیط میخروشد

نالان نبود ز کوه سیلاب

خیزد چه ز باد شرطه مشتاق

افتاد چه کشتیم بگرداب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

مخدوم بزرگ، صدر منعم

ای پایۀ تو ورای القاب

مظلومم و هیچ یاورم نیست

کار من دلشکسته دریاب

من کد یه کنم به شعر و بخشش

[...]

سعدی

ما را همه شب نمی‌برد خواب

ای خفتهٔ روزگار دریاب

در بادیه تشنگان بمردند

وز حله به کوفه می‌رود آب

ای سخت کمان سست پیمان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

ای جانِ به لب رسیده بشتاب

خود را و مرا به نقد دریاب

دل رفت و تو نیز بر سر پای

اندیشه نمی کنی در این باب

بر نسیه چه اعتبار زنهار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه