از پی احیای من روح روان من بیا
قالب بیجانم از هجر تو جان من بیا
چون زدی تیری و بر خاکم فکندی بر سرم
از قفای تیر خود ابروکمان من بیا
چند باشم تلخکام از حسرت گفتار تو
لب پر از شهد سخن شیریندهان من بیا
سوختم از آرزوی ترک تازت بر سرم
گرم جولان همچو برق آتشعنان من بیا
کشور دل را مباد از من ستاند دیگری
بهر تسخیرش شه کشورْسِتان من بیا
رفتی و سرکش شد از دل شعله آهم چو شمع
آب وصلت تا شود آتشنشان من بیا
دل تپد چندم به خون از شوق یک ره بر سرم
بهر تسکین دل در خونتپان من بیا
چند این بیمهری آخر از ره رسم و وفا
بر سرم یک ره بت نامهربان من بیا
از تو چون مشتاق تا کی باشد آغوشم تهی
یک ره آخر در برم سرو روان من بیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.