به کنج بیکسی شادم مجوییدم مجوییدم
خوشم با درد از درمان درمان مگوییدم مگوییدم
کفن جز خون نشاید کشته تیغ محبت را
شهید خنجر عشقم مشوییدم مشوییدم
گلی کو روید از خاک شهید عشق میگوید
که از من بوی خون آید مبوییدم مبوییدم
مریض عشقم و مرگم حیات تازه باشد
اگر میرم به صد زاری مموییدم مموییدم
حدیث گلستان مرغ قفس را در فغان آرد
غریبم از وطن حرفی مگوییدم مگوییدم
شهید عشق را باید ز خون آرایش تربت
ز خاک ای لاله وای گل مروییدم مروییدم
به صحرای محبت گشت گم مشتاق و میگوید
که من گم گشته عشقم مجوییدم مجوییدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به دل تنهایی و درد عاشقانه پرداخته و به بیان احساسات نویسنده در رابطه با عشق و فراق میپردازد. شاعر از تنهایی خود شاد است و از درمان دردش سخن نمیگوید. او با اشاره به کشته شدن بر اثر عشق، بیان میکند که عشقش جراحتی عمیق به روح او زده و از آن با افتخار یاد میکند. شاعر عشق را همچون گلی از خاکی که در آن زرعی از شهید جز خون نیست، توصیف میکند و با رویایی از بقا و از دست رفتن صحبت میکند. او از وطنش نیز غریب است و به عشق میپردازد که او را گم کرده است. در نهایت، این شعر شعف و اندوه ناشی از عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: در گوشهی تنهاییام خوشحالم، پس دنبال من نگردید. با وجود درد، از درمان راضیام و نمیخواهم در مورد آن صحبت کنم.
هوش مصنوعی: کفن برای کسی که با عشق کشته شده مناسب نیست، زیرا او به خاطر عشق مرده است. من هم نمیخواهم که به یاد او خونریزی کنم یا او را به دردسر بیندازم.
هوش مصنوعی: گلی که از خاک عاشقانی که جانشان را فدای عشق کردهاند، میروید، میگوید که از من بوی خون به مشام میرسد، من همواره در حال بوییدن این عطر هستم.
هوش مصنوعی: عاشق بیمارم و مرگ من موجب زندگی جدیدی خواهد بود. اگر که بمیرم، به صد بار از دل میزنم و ناله میکنم.
هوش مصنوعی: گلستان حکایت آزادی و زیبایی را برای پرندهای که در قفس است، به تصویر میکشد. این پرنده، حس غریبگی و دلتنگی از وطن را دارد و در این حال، چیزی از دلنگرانیهایش نمیگوید.
هوش مصنوعی: شهید عشق را باید با خون زنده نگه داشت، و خاک تربت او همچون لاله و گل به زمین رسیده است. من در این مسیر همیشه درخشان و سرزنده ماندهام.
هوش مصنوعی: در دنیای عشق و محبت، عاشق به دنبال معشوق خود میگردد و احساس گمشدگی میکند. او به دیگران میگوید که به دنبال او نروند، زیرا خود از مسیر عشق دور افتاده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو بودم شبی، افسانه آن شب بگوییدم
وگر میرم به تعظیم سگان او بموییدم
مرا امروز در دار بلا جلوه ست بهر او
سرود جلوه کان در نوحه گویند آن مگوییدم
شهید خنجر عشقم به خون دیده آلوده
[...]
گر از نوروز، نوشد ماتمم، خاطر مجوییدم
درین ماتم، به مرگ نو، مبارکباد گوییدم
چنان زین گلشن بیبرگ، بوی مرگ میآید
که هر گل با زبان حال میگوید: مبوییدم
چو با صد آرزو در سینه، جان دادم به ناکامی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.