و جون زر از سوراخ برداشتند و زاهد و مهمان قسمت کردند من میدیدم که زاهد در خریطه ای ریخت و زیربالین بنهاد. طمع در بستم که چیزی ازان بازآرم. مگر بعضی از قوت من بقرار اصل باز شود و دوستان و بذاذر باز به دوستی و صحبت من میل کنند. چون بخفت قصد آن کردم. مهمان بیدار بود چوبی بر من زد. از رنج آن پای کشان بازگشتم و بشکم در سوراخ رفتم و توقفی کردم تا درد بیارامید. آن آز مرا بازبرانگیخت و بار دیگر بیرون آمدم. مهمان خود مترصد بود، چوبی بر تارک من زد چنانکه از پای درآمدم و مدهوش بیفتاد. بسیار حیلت بایست تا بسوراخ باز رفتم و با خود گفتم:
و بحقیقت درد آن همه زخمها همه مالهای دنیا بر من مبغض گردانید فو رنج نفس و ضعف دل من بدرجتی رسید که اگر حمل آن برپشت چرخ نهند چون کوه بیارامد، وگر سوز آن در کوه افتد چون چرخ بگردد.
و در جمله مرا مقرر شد که مقدمه همه بلاها و پیش آهنگ همه آفتها طمع است، و کلی رنج و تبعت اهل عالم بدان بی نهایت است،که حرص ایشان را عنان گرفته میگرداند، چنانکه اشتر ماده را کودک خرد بهرجانب میکشد. و انواع هول و خطر و موونت حضر و مشقت سفر برای دانگانه بر حریص آسان تر که دست دراز کردن برای قبض مال برسخی. و بتجربت میتوان دانست که رضا بقضا و حسن مصابرت در قناعت اصل توانگری و عمده سروریا ست.
گرت نزهت همی باید بصحرای قناعت شو
که آنجا باغ در باغ است و خوان در خوان و بادر با
و حکما گفتهاند «یکفیک نصیبک شح القوم. » و هیچ علم چون تدبیر راست، و هیچ پرهیزگاری چون باز بودن از کسب حرام، و هیچ حسب چون خوش خویی، و هیچ توانگری چون قناعت نیست.
نشود شسته جز به بیطمعی
نقشهای گشادنامه عار
و سزاوارتر محنتی که دران صبر کرده شود آنست که در دفع آن سعی نمودن ممکن نباشد. و گفتهاند «بزرگتر نیکوییها رحمت و شفقت است، و سرمایه دوستی مواسا با اصحاب، و اصل عقل شناختن بودنی از نابودنی و سماحت طبع بامتناع طلب آن. » و کار من بتدریج بدرجتی رسید که قانع شدم و بتقدیر آسمانی راضی گشتم.
باد بیرون کن زسر تا جمع گردی
بهرآنک خاک را جز باد نتواند پریشان داشتن
وضرورت از خانه زاهد بدان صحرا نقل کردم. و کبوتری با من دوستی داشت ,ومحبت او رهنمای مودت زاغ شد ,آنگاه زاغ با من حال لطف و مروت تو باز گفت ,و نسیم شمایل تو از بوستان مفاوضت او بمن رسید ,و ذکر مکارم تو مستحث و متقاضی صداقت و زیارت گشت ,که بحکایت صفت همان دوستی حاصل آید که بمشاهدت صورت
یاقوم اذنی لبعض الحی عاشقه
والاذن تعشق قبل العین احیانا
و در این وقت او بنزدیک تو میآمد , خواستم بموافقت او بیایم و بسعادت ملاقات تو موانستی طلبم و از وحشت عربت باز رهم , که تنهائی کاری صعب است , و در دنیا هیچ موانستی طلبم و از وحشت غربت باز رهم ,که تنهائی کاری صعب است , و در دنیا هیچ شادی چون صحبت و مجالست دوستان نتواند بود؛ و رنج مفارقت باری گرانست , هر نفس را طاقت تحمل آن نباشد؛ و ذوق مواصلت شربتی گوارنده ست که هر کس ازان نشکیبد .
والذ ایام الفتی و احبه
ما کان یزجیه مع الاحباب
و بحکم این تجارب روشن میگردد که عاقل را از حطام این دنیا بکفاف خرسند باید بود ,و بدان قدر که حاجات نفسانی فرو نماند قانع گشت ,و آن نیک اندکست , قوتی و مسکنی ,چه اگر همه دنیا جمله یک دنیا را بخشند فایده همین باشد که حوایج بدان مدفوع گردد , و هر چه ازان بگذرد از انواع نعمت و تجمل همان شهوت دل و لذت چشم باقی ماند , و بیگانگان را دران شرکت تواند بود. من اکنون در جوار تو آمدم و بدوستی و بذاذری تو مباهات مینمایم و چشم میدارم که منزلت من در ضمیر تو همین باشد.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، راوی تجربهای از طمع و زحمتهای ناشی از آن را شرح میدهد. او از زاهد و مهمان در حال تقسیم غذا سخن میگوید و خودش را در تلاش برای به دست آوردن چیزی از آن غذا میبیند، اما به خاطر طمع و رفتار دیگران تحت فشار و درد قرار میگیرد. او متوجه میشود که طمع باعث بروز بلاها و آفات در زندگی انسانها میشود و رنج و زحمتهای ناشی از آن بیپایان است. در انتها، راوی به قناعت و رضایت به تقدیر آسمانی پی میبرد و تاکید میکند که خوشبختی و آرامش در قناعت و دوستی با دیگران نهفته است. او به ارزشهای انسانی مانند محبت، وفاداری و عقل در زندگی اشاره میکند و به این نتیجه میرسد که انسان باید از حطام دنیا قناعت کند تا به آرامش واقعی برسد.
هوش مصنوعی: زر را از سوراخ برداشتند و زاهد و مهمان آن را تقسیم کردند. من دیدم که زاهد مقداری از آن را در کیسهای ریخت و زیر بالینش گذاشت. من هم وسوسه شدم که چیزی از آن برمیدارم تا شاید دوباره دوستانم به من توجه کنند و با من صحبت کنند. وقتی قصد برداشتن آن را کردم، مهمان بیدار بود و چوبی به من زد. در اثر آن ضربه، از درد به عقب برگشتم و کمی در سوراخ نشستم تا درد آرام بگیرد. این آزمایش دوباره مرا تحریک کرد و بار دیگر بیرون آمدم. مهمان همچنان مراقب بود و چوبی بر سرم زد که باعث افتادن من به زمین و بیهوشیام شد. برای بازگشت به سوراخ باید راههای زیادی را امتحان میکردم و در دل با خود گفتم:
هوش مصنوعی: واقعا درد همه آن زخمها و مشکلات زندگی باعث شد که از دنیا بیزار شوم. آنقدری ناراحتی و ضعف در درونم ایجاد شده بود که اگر بار آن را بر روی دوش کوهی بگذارند، آن کوه آرامش پیدا میکند، و اگر آن درد را به کوه منتقل کنند، آن کوه هم به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: در این متن بیان میشود که طمع، آغازگر همه مشکلات و بحرانهاست و تمام رنج و زحمتهایی که انسانها تجربه میکنند به دلیل حرص و طمع آنهاست. مانند اینکه یک کودک، الاغ را به هر طرفی که میخواهد میکشد. همچنین، برای افرادی که حریص هستند، انواع خطرات و سختیها در سفر و زندگی آسانتر به نظر میرسد، زیرا تمایل دارند که هرچه بیشتر به مال و دارایی دست یابند. همچنین، از تجربیات میتوان فهمید که راضی بودن به سرنوشت و صبر در برابر مشکلات، در نهایت منجر به رفاه و شادی میشود.
هوش مصنوعی: اگر بهشت و خوشی را میخواهی، باید به دنیای قناعت و سادهزیستی بروی، زیرا در آنجا هر چیز زیباتر و فراوانتر است و نعمتها به طرز دلپذیری کنار هم چیده شدهاند.
هوش مصنوعی: حکیمان گفتهاند که کافی است سهم تو از بخل مردم. هیچ علمی مثل تدبیر درست نیست، هیچ پرهیزگاری همچون دوری از کسب حرام نیست، هیچ نسبتی مثل خوشاخلاقی نیست، و هیچ ثروتی همچون قناعت نیست.
هوش مصنوعی: تنها با بینیازی و بیطمعی میتوان از زشتیهای عار و ننگ رها شد.
هوش مصنوعی: بیشترین سختیها و دردهایی که انسان متحمل میشود، باید قابل قبول باشد، به ویژه زمانی که برای رفع آنها اقدامی ممکن نیست. گفتهاند بزرگترین نعمتها، رحمت و مهربانی است و دوستی واقعی از همدردی با دوستان سرچشمه میگیرد. همچنین، فهم درست به معنای تمایز قائل شدن بین چیزهایی که وجود دارد و چیزهایی که از بین رفتهاند، به معنی قابلیت صبر و تحمل است. در نهایت، من به تدریج به جایی رسیدم که توانستم قانع شوم و به مقدرات آسمانی رضا دهم.
هوش مصنوعی: باد را از سرت دور کن تا جمع و منظم شوی، زیرا تنها باد میتواند خاک را پراکنده کند و چیز دیگری نمیتواند آن را به هم بریزد.
هوش مصنوعی: من از خانه زاهد به آن صحرا آمدم و در راه دوستی با یک کبوتر پیدا کردم. محبت او باعث شد که زاغ نیز به دوستی من بیاید. سپس زاغ با من با لطافت و محبت صحبت کرد و نسیم عشق و محبت تو از باغ دوستیمان به من رسید. یادآوری خوبیهای تو موجب شد که احساس سادگی و تمایل به دیدارت در من افزایش پیدا کند، به طوری که بر اساس همین صفات دوستی به وجود آمد که از دیدن تو نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: شما ای قوم، گوش من را بشنوید که برخی از عشق به زندگی سخن میگویند؛ گاهی اوقات گوش نیز قبل از چشم، عاشق میشود.
هوش مصنوعی: در این لحظه او به سوی تو میآمد و من خواستم به درخواست او بیایم تا بتوانم به خوشحالی ملاقات تو برسم و از تنهایی و ترس سفر رهایی یابم، چون تنها بودن کار دشواری است. در این دنیا هیچ چیزی نمیتواند به اندازه صحبت و در کنار دوستان بودن شادیآور باشد؛ و درد جدایی خیلی سنگین است و هر کسی نمیتواند آن را تحمل کند. لذت دیدار مانند نوشیدنی شیرینی است که هر کسی از آن نمیتواند بگذرد.
هوش مصنوعی: روزهای جوانی بهترین و دوستداشتنیترین لحظاتی هستند که با عزیزان سپری میشود.
هوش مصنوعی: این تجربیات نشان میدهد که انسان عاقل باید از ظواهر دنیا راضی و قانع باشد و تنها به اندازهای که نیازهای اساسی خود را برآورده کند، خوشحال باشد. خوشبختی در چیزهای کم و سادهای مانند قوت و مسکن است. اگر تمام دنیا را به کسی بدهند، در نهایت فقط برای برآورده کردن نیازها مفید خواهد بود و دنیای مادی و لذتهای ظاهری همیشگی نیستند. من اکنون در کنار تو هستم و به دوستی و مهربانیات افتخار میکنم و امیدوارم که در دل تو جایگاه من همینطور باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.