آمد از مجلس برون در سر هوای سیر باغ
بادپای جلوه در زین باد جولان در دماغ
حسن را از چهرهٔ زیبای او گل در طبق
عشق را از نرگس شهلای او می در ایاغ
صبر را آتش ز تاب سینها در استخوان
عشق را روغن ز مغز استخوانها در چراغ
حسن نوبنیاد شیرین را ظهور اندر ظهور
وز برای کوه کن جستن سراغ اندر سراغ
داده مرغ حیرتم را جای بر طاق بلند
آن که در ایوان حسنت بسته طاق از پر زاغ
باز راه سیر با اغیار سرکردی که رشک
لاله و گل را ز اشگم تر کند در باغ وراغ
محتشم از چشم تر آتش فشان در دشت غم
آن صنم دامن کشان با این و آن در گشت باغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به توصیف زیبایی و جذابیت یک معشوق میپردازد. از طبیعت و باغ به عنوان نمادهای زیبایی و عشق یاد میکند. بیان میشود که زیبایی چهرهاش مانند گل است و عشق بهعنوان شوری در دل و وجود او تجلی مییابد. شاعر از درد و ناراحتی ناشی از عشق و فراق سخن میگوید و از سوختن دل در این راه شکایت دارد. همچنین به تردید و حسرت برمیخیزد که چگونه معشوق به رغم زیباییاش، به دیگران توجه دارد. در نهایت، اشکهایش نمادی از غم و آرزو است که دل را آتش میزند و او را در اندوه فرو میبرد.
هوش مصنوعی: او از مجلس خارج شده و در دلش خواسته که به باغ برود. نسیم خوشی که به مشامش میخورد، او را به سمت زیباییهای طبیعت میکشاند.
هوش مصنوعی: زیبایی حسن را میتوان از چهرهاش دانست، مانند اینکه زیبایی گل را در عشق میتوان از نرگس دلفریبی شناخت.
هوش مصنوعی: صبر مانند آتش است که از حرارت قلبها شعلهور میشود و عشق همچون روغن است که از مغز استخوانها در چراغ میریزد.
هوش مصنوعی: شخصی با زیبایی تازه و دلربا، در میان جلوههای مختلف خود، مانند گلی است که از دل کوهها میروید و فردی به دنبال اوست تا از نزدیک با او آشنا شود.
هوش مصنوعی: مرغ حیرت من را در جایی قرار دادهاند که بر فراز طاق بلندی است و آن فردی که در ایوان زیباییات نشسته، خود را با پرزغال بسته است.
هوش مصنوعی: تو دوباره به سفر با دیگران مشغول شدی، طوری که زیبایی لاله و گل را با اشکهای من رقابت میکند در باغ و فضا.
هوش مصنوعی: محتشم از چشمی که پر از اشک است، آتش سوزانی را در دشت غم به راه میاندازد. آن معشوقه در حالیکه دامنش را به دنبال خود میکشد، با دیگران در باغ میچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
تا خزان آورد روی خویش سوی باغ و راغ
ابر یک ساعت نجست از تعبیه کردن فراغ
از لب دریا برآمد بامدادان خیل ابر
و آسمان از وی شود پر خیل گردو دود و داغ
سرخ شد در کوه از پس لاله چید منقار کبک
[...]
شاه حسنی وز متاع نیکوان داری فراغ
می نزیبد بد کنی در پیش مسکینان دماغ
داغ هجرانم نه بس، خالم به رخ هم می نمای
چند سوزم وه که داغی می نهی بالای داغ
بهترین حاجات آن کایی شبی پیشم چو شمع
[...]
پیشتر زین روزگاری داشتم الحق چنانک
بود حالم و بالم از وی با رفاغ و با فراغ
از پی عشرت براغ اندر مزارع داشتم
وز برای عیش بودم کاخها در صحن باغ
با حریفان موافق عمر میبردم بسر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.