دلم که بیتو لگدکوب محنت و الم است
خمیرمایهٔ چندین هزار درد و غم است
نمونهایست دل من ز گرگ یوسف گیر
که در نهایت حرمان به وصل متهم است
من آن نیم که نهم پا ز حد برون ورنه
میانهٔ من و سر حد وصل یک قدم است
علامت شه حسن است قد و کاکل او
که بر سر سپه فتنه بهترین علم است
نظیر لعل تو بسیار هست غایتش آن
که در خزانهٔ سلطان خطه عدم است
دمی کشی به عتابم دمی به لطف خطاست
چه قاتلی تو که تیغ ستیزهات دو دم است
تو شاه حسنی و بر درگهت به بانک بلند
کسی که لاف گدائی زدهست محتشم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات عمیق خود نسبت به معشوق صحبت میکند. او میگوید که دلش در غیاب معشوق پر از درد و رنج است، و معشوق را به گرگ یوسف گیر تشبیه میکند که در نهایت نا امیدی به وصال متهم است. او احساس میکند که فاصلهاش با وصال معشوق تنها یک قدم است و زیبایی معشوق به وضوح در قامت و موی او نمایان است. شاعر همچنین به تشبیه لعل معشوق به ارزش زیادی که در خزانهای گم شده دارد اشاره میکند. او از نوسانات عاطفی که بین عتاب و لطف معشوق وجود دارد یاد میکند و در نهایت معشوق را به عنوان شاه حسنی توصیف میکند که گدایان در برابرش به بزرگی عرض ادب میکنند.
هوش مصنوعی: دل من بدون تو پر از رنج و سختی است و مملو از دردها و غمهای بیشماری است.
هوش مصنوعی: دل من مانند گرگ است که به دنبال یوسف میگردد و در نهایت ناامیدی، به وصال او متهم میشود.
هوش مصنوعی: من آن کسی نیستم که از محدودهٔ خود فراتر بروم، زیرا فاصلهٔ میان من و هدف نهایی فقط یک قدم است.
هوش مصنوعی: نشانه و علامت زیبایی، قامت و موهای اوست که بر روی سر، به مانند پرچم جنگی است و بهترین نشانه برای آشکار شدن فتنهها و مشکلات به شمار میرود.
هوش مصنوعی: در دنیا چیزهای زیادی شبیه به زیبایی و ارزش تو وجود دارد، اما همه آنها در دنیای خیالی و خارج از دسترس هستند.
هوش مصنوعی: لحظهای با خشم و لحظهای با مهربانی به من نگاه میکنی و این تناقض رفتار تو اشتباه است. تو همچون قاتلی هستی که شمشیر تند و خطرناکت دو لبه دارد و میتواند آسیب بزند.
هوش مصنوعی: تو بهترین هستی و در جایگاه تو، کسی که به طرز شکوهمندی خود را گدا معرفی کرده است، در واقع شخص محترمی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا نگارا با روی تو چه جای غم است
که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است
بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس
بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است
تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم
[...]
سپهر قدرا در قبضه کفایت تست
نظام هر چه برون از سراچه قدم است
چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد
که او به دامن تر همچو آب متهم است
نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت
[...]
خدایگان همه خسروان روی زمین
تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است
در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان
از ان جناب رفیع تو قبله کرم است
قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال
[...]
لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است
هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است
به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی
بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است
دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود
[...]
هزار سال سفر از وجود تا عدم است
ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است
کسی که از دهنت آب زندگی ره برد
هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است
چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.