چون جلوهگر گردد بلا از قامت فتان تو
صد ره کنم در زیر لب خود را بلاگردان تو
در جلوهٔ تو نازک میان کوشیده بهر من به جان
من کرده در زیر زبان جان را فدای جان تو
در رقص هرگه بستهای زه بر کمان دلبری
من تیر نازت خورده و گردیدهام قربان تو
چون رفتهای دامنکشان من از تخیل سودهام
بر پردههای چشم خود منت کشان دامان تو
هر شیوه کز شرم و حیا در پرده بودت ای پری
از پرده آوردی برون ای من سگ عرفان تو
از حاضران در غیرتم با اینکه هست از یک دلی
روی اشارتها به من از عشوهٔ پنهان تو
کاکل پریشان چون روی گامی گران کن جان من
تا جان فشاند محتشم بر جعد مشک افشان تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خنجر بران تو روز وغا برهان تو
برهان که دید اندر جهان جز خنجر بران تو
خورشید روشن تخت تو ماه فروزان تاج تو
روی مجره فرش تو چرخ برین ایوان تو
بحری و جود کف تو روز سخاوت موج تو
[...]
کی خندد اندر وی من بخت من از میدان تو!
کی خیمه از صحراء جانم بر کند هجران تو!
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو
تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود
خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو
در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی
[...]
تو پاک دامن نوگلی من بلبل نالان تو
پاک از همه آلایشی عشق من و دامان تو
زینسان متاز ای سنگدل ترسم بلغزد توسنت
کز خون ناحق کشتگان گل شد سر میدان تو
از جا بجنبد لشکری کز فتنه عالم پرشود
[...]
گفتی که شد دردت فزون صبر است و بس درمان تو
صبر از کجا و جان من ای جان ودل قربان تو
افتادم اندر چنگ غم چون خس که در آتش فتد
باری عجب درمانده ام دست من و دامان تو
دل بیخود و من بیخبر ترسم که آخر بر دهد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.