رنجها برده فراوان، هنر آموختهام
وز همه عشق ترا خوبتر آموختهام
نی خطا گفتم جز عشق، ندارم هنری
به عمر همین یک هنر آموختهام
تا نموده است ز خود بیخبرم جذبهٔ دوست
علم آگاهی از هر خبر آموختهام
کیمیاگر شده از اشک سپید و رخ زرد
صنعت ساختن سیم و زر آموختهام
رسم بیداری شب شیوهٔ افغان سحر
ز سگان تو و مرغ سحر آموختهام
شیوهٔ رهروی و پیشهٔ قلاشی را
از رفیقی دو سه بیپا و سر آموختهام
از گدایان در میکده شاهان سلوک
طرز بخشیدن تاج و کمر آموختهام
نظری دوست به حالم ز عنایت فرمود
آن چه آموختهام زآن نظر آموختهام
ذرهام وز اثر تربیت شمس وجود
تربیت کردن شمس و قمر آموختهام
شه مردان اسدالله که از همت وی
پنجه بر تافتن شیر نر آموختهام
اقتدا هست پسر را به پدر، حب علی
من خلف بودهام و از پدر آموختهام
شاعری را ز پی منقبت شاه «محیط»
از ازل نی زپی کسب زر آموختهام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل به دریا زدن از چشم تر آموختهام
چه هنرها که ز فیض نظر آموختهام
غوطه خون جگر کس نبرد راه چو من
که من این غوطه به خون جگر آموختهام
حق شکرانۀ پروانه فرامش نکنم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.