گنجور

 
محیط قمی

غیرت طوبی بود، قامت دلجوی دوست

رشک ریاض جنان، خاک سر کوی دوست

قید غلایق گسست، قوّت بازوی عشق

حجاب هستی به سوخت، تجلّی روی دوست

سلسلهٔ کائنات، جمله به رقصند و هست

سلسله‌جنبانشان، سلسلهٔ موی دوست

روی زمین را گرفت، تیغ زبانم تمام

تا که حکایت شود، زتیغ ابروی دوست

اول ایام عمر، روز وفات من است

زان که به روز وفات، ببینمی روی دوست

در کف داود از آن، آهن چون موم بود

که می رسیدنش مدد، زسخت بازوی دوست

واسطه ی فیض روح، بود دم عیسوی

منبع آن فیض بود، لعل سخنگوی دوست

با ید بیضای کلیم، گشت زخود بی خبر

کرد تجلی به طور، چو ایزدی روی دوست

دوست که باشد علی، هست مراد «محیط»

وان که بود بعد مرگ، خاک سرکوی دوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

آب حیات من است خاک سر کوی دوست

گر دو جهان خرمیست ما و غم روی دوست

ولوله در شهر نیست جز شکن زلف یار

فتنه در آفاق نیست جز خم ابروی دوست

داروی مشتاق چیست زهر ز دست نگار

[...]

حکیم نزاری

آفتِ جانِ من است طرّۀ جادوی دوست

کرد مرا جفتِ غم طاقِ دو ابرویِ دوست

رهزنِ خون ریز کیست غمزۀ غمّاز یار

دامِ دل آویز چیست حلقۀ گیسویِ دوست

غارتِ جان می کند در حرمِ دل مگر

[...]

امیرخسرو دهلوی

عمر به پایان رسید در هوس روی دوست

برگ صبوری کراست بی رخ نیکوی دوست

گر همه عالم شوند منکر ما، گو، شوید

دور نخواهیم شد ما ز سر کوی دوست

قبله اسلامیان کعبه بود در جهان

[...]

صفای اصفهانی

بسکه شدم سالها معتکف کوی دوست

کس ندهد امتیاز روی من از روی دوست

در حرم دلنواز از دل و جان بی نیاز

هست سر من بناز بر سر زانوی دوست

هندو و خورشید من هر دو بدار دلست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه